آناهیتا، آناهید، ناهید، نام های زیبایی که هنوز بسیاری از دختران ایرانی را با آنها می نامند، یادآور بزرگ ترین ایزدبانوی اساطیر ایران، «اَردوی سوره اَناهیتا Ardavi – Sura Anāhita» است که نام آن با آب و آبادانی عجین شده است. ماه آبان از آن اوست و روز آبان (= دهم) از ماه آبان جشن آبانگان به افتخار او و در ستایش او برگزار می شده است. ایزدبانویی با شخصیتی بسیار برجسته که جای مهمی در آیین های ایران باستان به خود اختصاص می دهد و قدمت ستایش او به دوره های بسیار پیشین و حتی به زمان پیش از زردشت می رسد. شان نزول القاب ایزدبانوی اساطیر ایران «اَردَوی» به معنی رطوبت، در آغاز، نام رودخانه مقدسی بوده است و سپس، نام رودخانه، شخصیت خدایی پیدا کرده است. او را همتای ایزدبانوی سَرَسوَتی Sarasvati در آیین ودایی می دانند و برخی بر این عقیده اند که «اردوی» در اصل صفت «سرسوتی» بوده است که در هند به رودخانه کوچک مقدسی به نام «مذیدسا Madhyadesa » در ناحیه پنجاب کنونی اطلاق می شد. در ایران، بر اثر تغییرات معمول گویشی این نام به هَرَخوَتی Haraxvati تبدیل شد. در اوستا، این نام به ناحیه ای که هرخوتی (رَخوذ یا رُخَج) خوانده می شود، اطلاق شد. ناحیه ای که رودخانه ها و دریاچه های فراوان دارد و در افغانستان کنونی است. در آغاز، هرخوتی مظهر رودخانه عظیم اساطیری بود که از بلندی های کوه مقدس «هَرا» سرازیر می شد و به دریای «فراخکرت» می ریخت و سرچشمه تمام آب های دنیا بود. ایرانیان کشاورز و گله دار همان گونه که هر کوه بزرگی را که در کوهپایه آن زندگی می کردند، کوه هرا و هر دریای پهناوری را فراخکرت می خواندند، هر رودخانه حیات بخشی را نیز با اسم هرخوتی می شناختند. اندک اندک نام ایزد سرسوتی فراموش شد و دو صفت آن، «اردوی» و «سوره» جای آن را گرفتند. سوره یا سورا، بخش دیگر نام این ایزدبانو، به معنی «نیرومند» و «پرزور» است که کاملا برازنده صفت رودخانه ای پر آب و تند و تیز است. اما سومین لقب او، اَناهیتا، که در کتیبه اردشیر دوم هخامنشی و در بسیاری از متن ها به همین صورت خلاصه شده می آید، ظاهرا در زمان هخامنشیان بر نام این ایزدبانو افزوده شده و به معنی «پاکی» و «بی آلایشی» است. همانند خود آب که مظهر پاکی و پاک کننده آلودگی است. ویژگیهای ایزدبانوی اساطیر ایران اردو سوره اناهیتا که نخست بر رودخانه اردوی سروری داشت کم کم بر همه آب ها سروری یافت و بنا بر متن پهلوی «بُندَهِشن» پدر و مادر آنها شد و از اَپام نَبات (= ایزد آب ها) نیز پیشی گرفت و شخصیت اپام نبات در شخصیت او تحلیل رفت. تا جایی که نیایش به درگاه او، «آبان یشت» یعنی «سرود آب ها» خوانده می شود و یشت پنجم اوستاست. این یشت یکی از طولانی ترین و شاید باستانی ترین یشت ها باشد. در این یشت، او زنی است جوان، خوش اندام، بلند بالا، زیبا چهره، با بازوان سپید و اندامی برازنده، کمربند تنگ بر میان بسته، به جواهر آراسته، با طوقی زرین بر گردن، گوشواری چهارگوش در گوش، تاجی با صد ستاره هشت گوش بر سر، کفش هایی درخشان درپا، با بالاپوشی زرین و پرچین از پوست سگ آبی. چنین تجسمی احتمالا نشان از این دارد که تندیس هایی از او در دوره هخامنشی وجود داشته است. آناهیتا؛ ایزدبانوی نیرومندی، زیبایی و خردمندی و الهه عشق و باروری این ایزدبانو با صفات نیرومندی، زیبایی و خردمندی به صورت الهه عشق و باروری نیز در می آید؛ زیرا چشمه حیات از وجود او می جوشد و بدین گونه «مادر _ خدا» نیز می شود، و به عنوان ایزدبانوی باروری، زنان در هنگام زایمان برای زایش خوب و دختران برای یافتن شوهر مناسب به درگاه او استغاثه می کنند. او نطفه مردان را پاک می کند و زهدان زنان را برای زایش آماده می سازد و سبب جاری شدن شیری می شود که نوزاد را نیرو می بخشد. همانند سرسوتی هندی سبب فراوانی غلات و زاد و ولد گاو و گوسفند است. اردوی سوره اناهیتا مال و ثروت دنیایی همچون اسب، گردونه، اسلحه و لوازم خانگی نیز می بخشد. جنگجویان به درگاهش دعا می خوانند تا در نبرد پیروزی یابند و دشمن را سرکوب کنند. گرچه این صفات اخیر شاید چندان با مظهر رودخانه بودن هماهنگ نباشد. اَناهید گردونه ای دارد با چهار اسب سفید. اسب های گردونه او ابر، باران، برف و تگرگ هستند. او در بلندترین طبقه آسمان جای گزیده است و بر کرانه هر دریاچه ای، خانه ای آراسته با صد پنجره درخشان و هزار ستون خوش تراش دارد. او از فراز ابرهای آسمان، به فرمان اهورامزدا، باران و برف و تگرگ را فرو می باراند. در بند سوم یشت پنج در توصیف صفات رودخانه ای این ایزدبانو آمده است: «بدان هنگام که اردوی سوره اناهیتا _ آن دارنده هزار چشمه و هزار رود _ هر یک به درازای چهل روز راه مردی چابک سوار _ به سوی دریای فراخکرت روان شود، سراسر کرانه های آن دریا به جوش در افتد و میانه آن برآید. اوست که در بزرگی همچند همه آب های روی زمین است و به نیرومندی روان شود.» بامدادان تا غروب، هنگام شایسته نیایش و نثار به درگاه آناهیتا از زمان های بسیار کهن قایل به وجود گونه ای پیوند آسمانی و ایزدی میان آب از یک سو و خرد یا عقل از سوی دیگر بودند. از این رو، مرسوم بود روحانیون و شاگردان آنان به درگاه اردوی سوره دعا کنند تا از خرد و دانش بهره مند شوند. مناسب ترین و بهترین وقت برای انجام دادن مراسم مذهبی نیز بامدادان بود. در بندهای 91 و 95 یشت پنجم از زبان این ایزدبانو آمده است که از هنگام برآمدن خورشید تا به گاه فرو رفتن خورشید هنگام نیایش و نثار زوهر (نوعی فدیه دینی) به درگاه اوست و پس از آن، شایسته ستایش دیوان خواهد بود. این ایزدبانوی پاکی و بی آلایشی که از هر گونه بدی، نقصان و بیماری به دور بود، در بندهای 92 و 93 همین یشت قدغن می کند که دیوانگان و بدخلقان و دروغ گویان و بزدلان و حسودان و نیز جذامیان و نابینایان و ناشنوایان و دیگر معلولان از آنچه نذر او می شود، مصرف کنند. آناهیتا؛نگهدار نطفه پسران موعود زردشت او یاور «سپندارمد»، امشاسپند موکل بر زمین و نیز نگهدار نطفه زردشت در دریاچه «کیانسه» است، نطفه ای که بعدها نجات بخشان دین زردشتی و پسران موعود زردشت، اوشیدر، اوشیدر ماه و سوشیانس، از آن به وجود خواهند آمد. از تمام این صفات و نقش ها چنین بر می آید که اناهید خدای محبوبی بوده و همیشه علاقه و احترام عمیق پیروان بسیاری را به خود جلب کرده است. تندیس های باروری را که به الهه مادر موسوم اند و نمونه هایی از آن از تپه سراب کرمانشاه (با قدمتی در حدود نه هزار سال قبل از میلاد) و در کاوش های ناحیه شوش به دست آمده است، تجسمی از این ایزدبانو می دانند. بازمانده معابد و آیین های مربوط به آناهیتا او همتای ایرانی آفرودیت، الهه عشق و زیبایی در یونان و ایشتر، الهه بابلی، به شمار می رود. آیین های مربوط به این ایزدبانو با پاکی و طهارت آمیخته بوده است. برای این ایزدبانو معابدی بر پا می شده است و در آنها دوشیزگانی خدمت می کرده اند که تعهد پاکدامنی داشته اند. از میان این معابد، معابد همدان و شوش و کنگاور از همه مجلل تر بوده است. معابد اناهیتا معمولا در کنار رودی برپا می شده و احتمال می رود که قلعه ها و زیارتگاه هایی که با اسامی دختر و بی بی امروزه مشهور است و معمولا در کنار آنها آبی جاری است، بقایای معابد اناهیتا باشند. برخی حتی سفره های نذری با نام بی بی (همچون بی بی سه شنبه) را بازمانده آیین های مربوط به اناهیتا می دانند. قدر و اهمیت ایزدبانوی اساطیری ایران در تاریخ و اساطیر و ادیان ایرانی اناهیتا باید در آغاز سلسله ساسانی که اجدادشان در استخر به معبد او وابسته بودند، نقش مهمی بازی کرده باشد. اردشیر بابکان سرسلسله ساسانی خود، نگهبان معبد اناهیتای استخر (در نزدیکی تخت جمشید) بوده است. از دوره اشکانیان نیز سکه هایی با نقش این ایزدبانو به جا مانده است. پرستش اناهیتا در شاهنشاهی هخامنشی هم بسیار مهم بوده است. کِلِمِنس اسکندریه ای در کتاب تاریخ خود می گوید که اردشیر دوم مجسمه های اناهیتا را در سراسر کشور برپا کرده بود. همچنین از این دوره سنگ هایی قیمتی با نقش ایزدبانویی تاج بر سر یا زنی ایستاده به جا مانده که آن را اناهیتا تشخیص داده اند. در تاریخ اساطیری نیز قهرمانان بزرگ اساطیری همچون هوشنگ، جمشید، فریدون، کیخسرو و گرشاسب به درگاه این ایزدبانو دعا کرده و او را به یاری طلبیده اند. در قدر و اهمیت این ایزدبانو همان بس که ایرانیان قدیم و زردشتیان احترام ویژه ای برای آب قایل بودند و هر گونه ناپاکی را از آب ها به دور می داشتند. آنان هیچگاه در آب جاری شست و شو نمی کردند و چنان در پاک نگهداشتن آب ها می کوشیدند که به گفته پژوهشگران، در دوره هایی که در اغلب کشورهای جهان بیماری های واگیر قربانیان زیادی گرفت، در سرزمین ایران هیچگاه هیچ گونه بیماری همه گیری شایع نشد.
منابع: _ آموزگار، ژاله؛ تاریخ اساطیری ایران؛ تهران: سمت، 1380. _ بویس ، مری؛ تاریخ کیش زرتشت؛ ترجمه همایون صنعتی زاده؛ تهران: توس، 1374. _ __ ؛ «دیانت زرتشتی در دوران متاخر» از کتاب «دیانت زرتشتی»؛ ترجمه دکتر فریدون وهمن؛ تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1348. _ پورداود، ابراهیم؛ یشت ها، ج 1؛ تهران: طهوری، 1347. _ کریستن سن، آرتور؛ نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه ای ایرانیان؛ ترجمه ژاله آموزگار _ احمد تفضلی؛ تهران: نشر چشمه، 1377. _ موله، ماریان؛ ایران باستان؛ ترجمه ژاله آموزگار؛ تهران: توس، 1365. _ ویدن گرن، گئو؛ دین های ایران؛ ترجمه دکتر منوچهر فرهنگ؛ ویراسته آرزو رسولی؛ تهران: آگاهان ایده، 1377. _ هینلز، جان؛ شناخت اساطیر ایران؛ ترجمه ژاله آموزگار _ احمد تفضلی؛ تهران: نشر چشمه، 1375.
سایت : شبکه خبری آب ایران
انتخاب شاخصی برای تعیین آغاز سال، از تفاوتها و تعریفهای بسیار فراوانتری نسبت به شبانروز و هفته برخوردار است. در گاهشماری گاهنباری یا کهنترین گاهشماری شناخته شده در ایران، مبدأ سال به هنگام انقلاب تابستانی یا نخستین روز فصل تابستان بوده و در گاهشماری میترایی، مبدأ سال به هنگام انقلاب زمستانی (شـب چلـه/ یلـدا) یا نخستین روز فصل زمستان بوده است.
در زمان شاهنشاهی هخامنشی، سال نو به مبدأ اعتدال پاییزی یا آغاز پاییز شناخته میشده و جشن «بغیادیش» (مهرگان بعدی) در نخستین روز سال که نخستین روز ماه بغیادی (یاد خدا) نیز بوده، برگزار میشده است. این جشن بعدها به شانزدهمین روز مهرماه منتقل میشود. آغاز سال نو در ابتدای فصل پاییز هنوز در تقویم محلی کردان مکری مهاباد بازمانده است.
تعیین روز نخست فصل بهار یا نوروز نیز از کهنترین قراردادهای تعیین مبدأ سال خورشیدی ایرانی است که تمامی زیجهای کهن بازمانده ایرانی بر بنیاد آن تنظیم شدهاند و به اندازه کافی شناختهشده هست.
اما بجز این، نمونههای دیگری از تعیین مبدأ سال دیده شده که انتخاب میانه هر یک از فصلها نمونهای از آن است. امروزه گونه نیمه زمستانی آن در تقویمهای محلی، بدخشان، اقوام لر و بختیاری و نواحی دیگر از جمله در خراسان و افغانستان دیده میشود. تقویم امروزی «تبری/ طبری» و «دیلمی» به ترتیب دارای مبدأ دوم و هفدهم مردادماه هستند که ممکن است به دلیل تغییراتی در کبیسهگیری از جای اصلی خود جابجا شده باشند.
نمونههایی از مبدأ سال که تا اینجا بطور خلاصه گفته شد، تنها مختص گاهشماریهای کبیسهدار هستند. بدیهی است که در گاهشماریهای بدون کبیسه یا «پَـرسی»، که در آنها طول سال 365 روز کامل و بدون کسر اضافه تعریف شدهاند، روز مبدأ سال در حال جابجایی همیشگی است.
http://www.ghiasabadi.com/ajzayesal.html
مراسم باران خواهی شاهزاده عبدالله آیینی است که در آن باستانیان با تمسک به سنگ های باران زا یا بردهای تیشتر از الهه تیشتر تقاضای باران می کردند.
سنگ های باران زا سه قطعه بوده اند که متاسفانه یک قطعه از آنها توسط دلالان قاچاق به سرقت رفته است .اجرای این مراسم به عهده یکی از خانواده های سادات به نام اولاد جلال است که به هنگام خشکسالی متولیان امامزاده ها از شهرها و روستاها حتی استان های همجوار در روز خاص به امامزاده آمده و از خانواده سادات تقاضای باران خواهی می کنند.
تقاضای باران با آیین های خاصی همچون مراسم قربانی آغشته به خون ، دعا و نذورات و اعتقاد راسخ به بارش باران اجرا می شود.
این بردها از روزگاران باستان نسل به نسل پاسداری شده و در دامنه کوه منار موسوم به شاهزاده عبدالله از توابع بخش اندیکا قرار گرفته اند. این بردها تنها بردهای مرکزی الهه باران در ایران بوده اند و ایرانیان از طریق دعا و نیایش از اهورا مزدا خواهان برکت در زمین می شدند.
نکته جالب این مراسم وجود فرهنگی های مختلف است به طوری که ایدئولوژی زردشتی و میترائیسم و اسلامی در آن آمیخته شده است.
یکی از خطراتی که بقایای این میراث معنوی را تهدید می کند ، سرقت یکی از سه سنگ باران زا که نماد سه عنصر باران زایی یعنی باد ، باران و طوفان می باشد و همچنین کهنسال بودن سید جلال که آخرین متولی مراسم است ، چرا که با مرگ او این میراث منحصر به فرد از بین می رود و این امر موجب نگرانی اهالی منطقه شده است.
بنا به اعتقاد مردم منطقه با هر بار افراشته شدن سنگ ها یکی از افراد خاندان سید جلال
می میرد.در روز اجرای مراسم یکی از متولیان گاو یا قوچ فربه ای را به سمت قربانگاه هدایت می کند .سپس سنگ ها را با آب غسل داده و رو به قبله می افرازد.آنگاه حاضران دو رکعت نماز جماعت به سمت سنگ ها می خوانند.پس از آن متولی سنگ ها ، خون قربانی را به پیکر سنگ ها آغشته می کند . با اتمام مراسم باید سنگ ها را از جهت قبله خارج کند چرا که با ماندن طولانی مدت سنگ ها در آن حالت ، به اعتقاد مردم سیل جاری خواهد شد.
اندیکا یکی از شهرهای تابع مسجد سلیمان در خوزستان است که در جنوب غربی کشور واقع می باشد.
شهریورگان جشنی است در ۴ شهریور
همینطور که ذکر شد هر وقت که نام ماه و نام روز یکی شد ایرانی به رسمی همیشگی جشنی بر پا می کردند برای اطلاع بیشتر به سایت پژوهش های ایرانی مراجعه کردم :
جشن شهریورگان
زادروز داراب (کورش؟) و مرگ مانی
شهریورروز از شهریورماه یا چهارمین روز این ماه، برابر است با جشن شهریورگان که از آیینها و مراسم وابسته به آن هیچگونه آگاهی در دست نیست. برگزار نشدن آیینهای جشن شهریورگان توسط ایرانیان در زمانی طولانی، موجب شده است تا همه جزئیات آن به فراموشی سپرده شود و حتی در متون کهن نیز آگاهیهای چندانی در باره آن فرا دست نیاید.
نام شهریور در متون اوستایی به گونه «خْـشَـتْـرَه وَئیریَـه» آمده که به معنای تقریبی «شهر و شهریاری (شهرداری) آرمانی و شایسته» است. چنین مینماید که این اندیشه و آرمان، خاستگاه نظریههای افلاطون و فارابی در زمینه «آرمانشهر» یا «مدینه فاضله» بوده باشد. نام شهریور چند بار به همین معنا در «گاتها»ی زرتشت نیز آمده است و بعدها در اوستای نو، او را به گونهای تشخصیافته به پیکر یکی از امشاسپندان در میآورند.
بر اساس متون ایرانی، جشن شهریورگان یا چهارم شهریورماه، با زایش و مرگ دو نفر از تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ ایران همزمان است: زایش داراب و مرگ مانی.
خلف تبریزی در «برهان قاطع» (جلد سوم، ص 1316) از این روز به عنوان زادروز داراب نام میبرد. با توجه به پارهای اشارههای تاریخی و شباهتهای داستان داراب در شاهنامه فردوسی و دیگر تاریخنامههای ایرانی با گزارشهای مورخان یونانی و ایرانی در باره کورش بزرگ، میتوان احتمال ضعیفی در باره اینهمانی داراب و کوروش را پیش کشید. ممکن است منتسب دانستن زادروز داراب یا کورش به روز شهریورگان که بر شهریاری آرمانی و شایسته دلالت دارد، یادمانی از خاطره پادشاهی کورش بزرگ در یاد مردمان و تاریخنگاران بوده باشد.
اما از سوی دیگر متون مانوی (متن ce و p به زبان پارتی) از این روز به عنوان روز جانباختن مانی یاد کردهاند:
«(مانی) با شادی بزرگ و با خدایان روشنیها و با نوای چنگ و سرود شادی پرواز کرد . . . و جاودان بماند به نزد خداوند اهورامزدا . . . چهار روز گذشته از شهریورماه، شهریورروز، روز دوشنبه، ساعت یازده، در استان خوزستان و به شهر بیلاباد (گندی شاپور)، که او پرواز کرد . . . به سوی سرای فروغ».
بنگرید به: وامقی، ایرج، نوشتههای مانی و مانویان، 1378، ص 290 تا 293؛ M. Boyce, Acta Iranica, No. 9.
آنگونه که از متون مانوی برمیآید، روز مرگ مانی در نزد مانویان یکی از بزرگترین جشنها دانسته میشده و ظاهراّ به هنگام مرگ مانی این روز برابر با جشن «بِـما/ بِـمو» نیز بوده است.
به این ترتیب، چهارم شهریورماه نه تنها هنگام جشن شهریورگان، بلکه همزمان با جشن زادروز داراب (کورش؟) و جشن درگذشت یا جانباختن مانی نیز هست. همزمانی این دو رویداد اخیر از نگرگاهی دیگر نیز توجه برانگیز است: از سویی هنگام زایش پادشاهی بلندآوازه و کوششگر آرمانشهر ایرانی؛ و از سویی دیگر مرگ مانی درست در همین روز و دستاورد سلطه موبدان ساسانی بر ایرانشهر و تباهی آرمانشهر ایرانی.
مانی، پیامبر بزرگ و پاکدل و صلحجوی ایرانی، همه عمر شصت و یکساله خود را صرف گسترش پیام دین مانوی کرد. او برخلاف بسیاری از ادیان که به رسمیت نشناختن و رد کردن ادیان و باورهای دیگر را افتخاری برای خود میدانند، تمامی پیامبران و ادیان پیشین خود را به رسمیت شناخت و گرامی داشت. مانی پیامبر دینی به تمام معنا در پیوند با فرهنگ و هنر بود که خود و پیروانش بیش از همه ادیان دیگر از خود کتاب و آثار مکتوب و نگارههای بیهمتا باقی گذاشتند. همچنین مانی پیامآور جهانشمولترین دین جهان باستان بود که پیروانش به مدت قریب یک هزار سال در گسترهای از شمال اروپا تا شرق چین زندگی میکردند.
یکی از شناختهشدهترین آیینهای مانوی که در سراسر جهان امروز برجای مانده و بکار میرود و یادمان آن نیکومرد آشتیجوی ایرانی است، شیوه دست دادن مردمان با دست راست است.
مانی، سرنوشت تلخی داشت. سرنوشت تلخ و همیشگی مردان بزرگ تاریخ ایران، و قربانیان اتحاد شوم حکومتداران، اشراف و روحانیان. اتحاد قدرت و ثروت و نیرنگ.
داستان بسیار ساده بود. همانگونه که بعدتر با مزدک و دیگران هم اجرا شد. مانی را به جلسه مناظره با موبدان در حضور بهرام یکم دعوت میکنند و او را در یک دادگاه تفتیش عقاید به جرم «کفر» محکوم به مرگ میکنند. او در زندان نیز نه تنها از پیام دین و آرمان خود دست بر نمیدارد و توبه نمیکند؛ بلکه از هر فرصتی برای رساندن اندرز و شناساندن دین و اندیشههای خود برای جامعه بشری بهره میبرد.
مانی به حکم موبدان پیرو صلح و آشتی و با تأیید بهرامشاه در شهریورروز از شهریورماه سال 276 میلادی و در روزی که لابد دیگر موبدان سرگرم آراستن مجلس جشن شهریورگان یا آیین آرمانشهر ایرانی بودهاند، پس از شکنجههای هولناک کشته میشود و پیکرش را برای مدتی طولانی بر دروازه گندیشاپور میآویزند. دروازهای که تا سدها سال بعد به نام «دروازه مانی» خوانده میشده است.
موبد کرتیر، در کتیبههای نقشرستم و سر مشهد به بازگویی این رویداد می پردازد: «کیش اهریمن و دیوان از شهر رخت بر بست. یهودیان و بوداییان و برهمنان و مسیحیان و نزاریان و مانویان اندر شهر کشته شدند و بتهای آنان (منظور خدایان آنان) نابود شد. دیوکدههای آنان (منظور نیایشگاهها) منهدم گشت و به جایگاه نیایش ایزدان (منظور آتشکده) بدل شد، شهر به شهر، جای به جای . . . من کافران و ملحدانی که به انجام فرایض دینی نپرداختند را کیفر دادم . . . من بسا آتشکده نشانیدم، بسیار کسان به دین روی آوردند و من دین مزدیسنا را اندر شهر نیکنام کردم».
از سازه های مهم فرهنگ اسطوره است و براستی در هر جامعه ای وجود داشته .اسطوره های یک ملت با ویژگی های کلی و جزیی خود ، بازتابنده منحصر به فرد آن ملت اند. اسطوره به گونه ای نمادین ، تخیلی و وهم انگیز می گوید که چگونه چیزی پدید آمده ، هستی دارد یا از میان خواهد رفت.1
اقوام آریایی از نژاد هند و ایرانی هستند که در منطقه فلات ایران استقرار یافتند.دین و آیین های آنان که اقوامی چادر نشین ، گله دار و جنگجو بودند ، در مجموعه ای سرودهای باستانی ایرانی به نام یشت ها حفظ شده است.
داریوش در سنگ نبشته بیستون می گوید : خداوندا ملت مرا از خشکسالی ، دروغ ، دشمن حفظ فرما. این سه مورد بزرگترین عوامل تهدید کننده مردمان اریایی بودند که خشکسالی از همه آنها مهمتر بود و براستی این سه مورد هنوز هم این سرزمین را تهدید می کنند.خدایان آریایی یا صورت شخصیت یافته ای از آرمان هایی چون راستی ، کمال و عدالت اند یا مظاهر طبیعت چون باران ، باد و آتش یا قهرمانانی چون رستم و گرشاسب که غول های تهدید کننده ی بشر را نابود می کنند.
اسطوره نبرد تیشتر با دیو خشکسالی اپوش از زیباترین و مهم ترین اساطیر ایران است که نگرش جامعه ایرانی را درباره چگونگی ریزش باران را شرح می دهد. تیشتر ستاره ستاره تابان و شکوهمند ، نخستین ستاره و اصل همه آبها و سرچشمه باران و باروری است .چهارمین ماه سال به تیشتر اختصاص دارد که در واقع آغاز فصل گرما و کاهش باران است.تیشتر به شکل اسب سفید زرین گوشی با ساز و برگ به دریای گیهانی فرو رفت ، در آنجا با دیو اپوش که به شکل اسب سیاهی بود و با گوش و دم سیاه خود ظاهری ترسناک داشت رو به رو شد. رو در رو سه شبانه روز با هم جنگیدند ، اما اپوش نیرومندتر از کار در امد و تیشتر با غم و اندوه فراوان به سوی اهورا مزدا فریاد برآورد که ناتوانی او از آن است که مردم نیایش ها و قربانی های شایسته ای به او تقدیم نکرده اند .آنگاه اهورا مزدا خود برای تیشتر قربانی کرد تا نیروی 10 اسب ، 10 شتر ، 10 گاو نر، 10 کوه و 10 رود در او دمیده شد.بار دیگر تیشتر و اپوش رو در روی هم قرار گرفتند ، اما این بار تیشتر که نیروی قربانی بدو قوت بخشیده بود از کارزار پیروز در آمد و آبها توانستند بی مانع به مزارع و چراگاهها جاری شوند.باد ابرهای باران زا را که از دریای گیهانی برمی خاستند به این سو و آن سو راند و باران های زندگی بخش بر هفت اقلیم فرو ریخت.
در این اسطوره هول و وحشت بشر اولیه به هیئت زشت و ترسناک اپوش جلوه گر شده است .اپوش در لغت به معنی بازدارنده باران است. و همچنین آرمان انسان ایرانی در هیئت ایزد تیشترنمودار شده است.در اساطیر ایران تیر به سه هیئت متجلی میگردد. جوان پانزده ساله (پانزده سالگی سن آرمانی تفکر ایرانی است) سپس به صورت گاو نر و در نهایت به صورت اسبی ظاهر می شود. اهمیت چارپایان در جامعه گله دار آریایی به خوبی مشهود است .در اوستا جمشید به این صورت معرفی شده است ، کسی که رمه ها و گله های نیکو دارد.همچنین یکی از از ایزدان مهم آریایی گوشورون نام دارد که ایزد حامی چارپایان مفید است. نبرد دو اسب سیاه و سفید می توان تعبیر بشر اولیه از برخورد ابرهای سیاه و سفید در آسمان باشد. این اسطوره ارتباط تنگاتنگی با اجرای مناسک و آیین ها در ایران دارد. به نظر ایرانیان تنها زمانی که قربانیهای خوبی را انجام دهند و به خدایان تقدیم کنند ، خدایان نیرومند و قوی می شوند و قربانیها به این طریق در پی آمدن فصول را تضمین می کنند .
فقط هنگامی که قربانیها تیشتر را به یاری بخوانند خشکسالی مغلوب می شود و باران می تواند به جهان زندگی ببخشد. نتیجه نبرد گیهانی میان نیزوهای زندگی و مرگ بستگی به این دارد که آدمی معتقدانه وظایف خود را در اجرای مناسک به جای آورد.2
بعضی از صاحبنظران بعضی از جنبه ها دراماتیک تعزیه را متاثر از این اسطوره دانسته اند و بر نمایشی بودند این اسطوره تاکید کرده اند.
۱- اسطوره بیان نمادین، ابوالقاسم اسماعیل پور ، سروش ،1378
۲- جان هینلز، شناخت اساطیر ایران، ترجمهٔ ژاله آموزگار و احمد تفضلی، نشر چشمه، ۱۳۶۸
قالی شویان
آیین سنتی و مذهبی قالی شویان که همه ساله در دومین جمعه مهرماه در مشهد اردهال برگزار میشود تنها آیین مذهبی اسلامی است که به تقویم خورشیدی برپا میشود. در این مراسم شرکتکنندگان که از اطراف برای برگزاری این مراسم آمدهاند در حالی که چوبهایی به دست دارند، قالیای را به نماد شستن خون امامزاده سلطانعلی فرزند امام محمدباقر در چشمه میشویند. این مراسم در فهرست میراث معنوی کشور ثبت شده است.(خبرگزاری میراث فرهنگی ایران)
امامزاده سلطان علی
امامزاده سلطانعلی فرزند بلافصل امام محمد باقر(ع) در اوایل قرن دوم هجری به دعوت اهالی مردم فین و کاشان به منظور ترویج دین مبین اسلام عازم این منطقه شد.این حضرت پس از یک جنگ نابرابر به مدت ۱۳روز سرانجام همانند جدش سیدالشهدا(ع) در صحنهای شبیه به کربلا به همراه جمعی از یاران خود به شهادت رسید.
پس از رسیدن خبر شهادت امامزاده سلطانعلی(ع) به فین و چهل حصاران (کاشان فعلی) مردم این مناطق پیاده و سواره و با چوب و چماق خود را به قتلگاه شهیدان اردهال رساندند. آنها پیکر پاره پاره شده حضرت را برای غسل دادن از قتلگاه به سوی نهری که اکنون به نهر شاهزاده حسین معروف است حمل کردند و پس از تشییع و اقامه نماز بر پیکر آن حضرت وی را با احترام به خاک سپردند. فینیها پس از خاکسپاری برای خونخواهی حضرت قیام کردند و با چوب و چماق به تعقیب قاتلان و دشمنان آن حضرت پرداختند و با خود عهد کردند که هر سال در دومین جمعه فصل پاییز که مصادف با روز خاکسپاری امامزاده سلطانعلی(ع) است به پابوس آن حضرت آمده و این واقعه را با برگزاری مراسم قالیشویان زنده نگه دارند. نویسنده تاریخالایمان قم با اشاره به سنت قالی شویان در روز موعد قالیشویی یادآور میشود: هر طایفهای(فین و خاوه و چهل حصاران) در این روز به وراثتی که دارندقالی را گرفته و در آب میکشند.
صحت تاریخی این مراسم
در زمینه رویدادهای تاریخی مربوط به چگونگی و چرایی ورود امامزاده به اردهال و وقایع پیشآمده و سپس جنگها و شهادت او، روایتهای متعدد و بسیار متفاوتی گفته شده است که همین تفاوتها و تناقضهای فراوان، در کنار نبود اسناد تاریخی، نشانهای از داستانگونه بودن همه آنهاست. از همین روی است که ملا محسن فیض کاشانی، حکیم و عارف عصر صفوی در کتاب «انجم فروزان» وجود شخصیتی به نام سلطان علی و آرامگاه او در مشهد اردهال را یکسره افسانه و خرافه میداند.
امروزه برخی از پژوهشگران و از جمله استاد جابر عناصری در«اساطیر و فرهنگ عامه ایران» (1374، ص 99 تا 101) این مراسم را بازماندهای از جشن مهرگان میدانند. در حالیکه هیچگونه شباهتی بین مراسم قالیشویان با جشن مهرگان (جز نزدیکی زمانی این دو با یکدیگر) عرضه نشده است.
بسیاری از پژوهشگران این آیین را بازمانده کهن از جشن تیرگان و آرزوی باران می دانند.
نخست اینکه، زمان برگزاری این مناسک با گاهشماری خورشیدی سنجیده و انجام میشود که هیچ نمونه مشابهی در مناسبتهای مذهبی دیگر ندارد.
دوم اینکه، سیزدهمین روز مهرماه برابر است با تیر روز از این ماه که نخستین تیر روز فصل پاییز و نخستین تیر روز از سال نوی زراعی است که در ایران سال زراعی از ابتدای پاییز، آغاز و در پایان تابستان بعدی به پایان میرسد.
این روز، هنگام یکی دیگر از چهار جشن تیرگان سالیانه است که سه جشن دیگری عبارتند از جشن سیزدهبدر در سیزدهمین روز فصل بهار برای سالی که از ابتدای بهار آغاز میشود؛ جشن تیرگان در سیزدهمین روز تابستان، هم برای گاهشماری فعلی و هم برای سالی که از ابتدای تابستان آغاز میشده؛ و نیز جشن دیگری در سیزدهم (و گاه چهاردهم) ژانویه برای سالی که از ابتدای زمستان آغاز میشده و امروزه تنها در میان ارمنیان ایران روایی دارد.
از سوی دیگر نام فصل پاییز در بسیاری از متون ادبیات فارسی از جمله در شاهنامه فردوسی به گونه «تـیـرماه» آمده است و منظور از آن، نه ماه تیر که کل فصل پاییز یا خزان است. در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی نیز از اول پاییز به نام «تیرماه» یاد شده و در فرهنگ اسدی توسی هم، تیر به معنای فصل خزان ضبط شده است. امروزه چنین نامگذاری برای این فصل، در میان مردمان فارسی تاجیکی زبان آسیای میانه و نیز در افغانستان کاربرد و دارد.
به عبارت دیگر، سیزدهم مهرماه برابر است با تیر روز از تیرماهی که خود نخستین تیر روز سال میبوده و مردمان در این روز برای آرزوی باران کافی و سالی پر باران و حاصلخیز به انجام آیینهایی در ستایش و گرامیداشت تشتر میپرداختهاند که نمونههای فراوان آن در «تشتر یشت» اوستا دیده میشود.
سوم اینکه، پیوند تابوت و تدفین و قالیشویی با مراسم دعای باران یا بارانخواهی در نواحی گوناگون دیگری از ایران دیده شده است. که نمونههایی از آنرا میتوان در باورهای مردمی دنبال کرد. برای نمونه، در حسینیه «ششناو» تفرش، تابوتی نخلمانند را درست بر روی نهر آبی که از میانه حسینیه میگذرد، جای دادهاند تا از آب چشمه فرو کاسته نشود. در روستاهای پیرامون تبریز، تابوتی را به هنگام خشکسالی در میان آبهای قنات یا نهر میگذارند تا سبب افزایش آب شود و در روستاهای اطراف مراغه اینکار را با پاشیدن آب چشمه بر روی قالی انجام میدهند. نمونهای که شباهتی فراوان با قالیشویان اردهال دارد.
چنین باورداشتهایی در متون جغرافیای تاریخی ایرانی نیز روایت شده است. اصطخری نقل میکند که مردمان شهر شوش تابوتی را یافتند که گفته میشد استخوانهای دانیال نبی در آن بوده و «مردمان سوس آن تابوت را حرمت داشتندی و به وقت تنگی بیرون آوردندی و باران خواستندی» (اصطخری، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، چاپ سوم، 1368، ص 91).
چهارم اینکه، داستانهایی که از سرگذشت و جنگهای امامزاده با دشمنان، در باورها و نقلها و قصههای مردم منطقه باقی مانده است نیز تا اندازهای با آیینهای بارانخواهی در پیوند است. در گزارشهایی از این نمونه گفته میشود که امامزاده سلطان علی به هنگام جنگ با مشرکان دچار تشنگی سختی شد که چون دسترسی به آب نداشت، شمشیر خود را بر زمین فرو کرد و از جای آن شمشیر، چشمه آبی جوشان شد. همچنین گفته میشود که یکی از دلایل شکست امامزاده در جنگ، این بود که دشمنان بدخواه، گروهی از نسوان برهنه را به نبرد با او فرستادند که ایشان برای اجتناب از دیدار آنان، از نبرد خودداری کرد و این منجر به شکست شد. ارتباط چنین برهنگانی با طلب باران و آیینهای نیایشی به درگاه ایزد بارانآور، به فراوانی در اسطورههای بسیار کهن و به ویژه در اساطیر میاندورود (بینالنهرین) فرا دست آمده است .همچنین در روایتهای دیگری از مردمان محلی، امامزاده را دلاوری میدانند که با اژدهایی «زرد زهر» که در کوههای خاوه (روستایی در غرب اردهال) منزل داشت، مبارزه کرده و او را هلاک میکند. در باورهای ایرانی، اژدها از نابود کنندگان و سوزندگان زمین زراعی و تباهگران آبها دانسته میشود و در بند سوم از فرگرد یکم وندیداد، به روشنی از اژدها به عنوان عامل تباهی رود گرامی «دائیتیا» در «ایرانوِیج» یاد میشود.
پنجم اینکه، نکته جالب دیگری که در مراسم وجود دارد چنین است که پس از آبپاشی به قالی (و نه شستشو) و بازگشت حاملان قالی از کنار چشمه به سوی بنای امامزاده، گروهی از زنانی که به فراوانی در محل چشمه حاضر بودند، با کاسههای کوچکی که در زیر چادر به همراه داشتند و یا با کف دست، آغاز به پاشیدن آب به سر و روی یکدیگر کردند که البته برخی دیگر نیز آنان را از اینکار نهی میکردند.
تمامی آیینها و مراسمی که در این روز در اردهال برگزار میشود و همچنین شیوه گردهمایی مردمان و نمایشها و بازارها و آبپاشیها، حکایت از آیینی کهن همراه با جشن و شادی و حضور در صحرا دارد و نه مراسمی که با غم و مویه توأمان باشد. به جز مرثیهها و روضههایی که از بلندگوهای متولیان بنا پخش میشود، هیچ نمونهای از اشک و زاری و ناله، حتی در میان برگزارکنندگان مراسم مشاهده
نمی شود.
همچنین به نظر میآید که بجز اینکه چنین مراسمی، یادمانی از آیینهای ستایش و نیایش تشتر و طلب باران بوده باشد؛ گمان میرود که بنای امامزاده نیز میتواند در اصل یکی از نیایشگاههای باستانی تشتر در ایران بوده باشد که تاکنون نمونهای قطعی از آن شناخته نشده است.
سایت پژوهش های ایرانی (استاد رضا مرادی غیاث آبادی)
عروسی قنات
موضوع نر و ماده بودن آب ها و نیز قنات که ماندگاری است از مراسم دوران ستایش آناهیتا و تیشتر ، ما را به عروسی قنات رهنمود می کند که امروزه در بسیاری از نقاط ایران ، از جمله روستاهای اراک ، تفرش ، ملایر ، تویسرکان ، محلات ، خمین ، گلپایگان ، دلیجان ، چهار محال ، اصفهان ، دامغان ، شاهرود ، یزد و شهرکرد متداول است. در گذشته حوزه اجرای مراسم عروسی گسترده بوده است و احتمال دارد که در دوران باستان عروسی چشمه ، رودخانه و ... نیز وجود داشته است.
بررسی ها ی انجام شده در مورد این موضوع نشان می دهد که در مناطق کم باران و تقریبا کم آب و نیز حاشیه کویر ایران ، هر گاه در اثر نیامدن باران آب قنات کم می شده ، این مراسم اجرا می شده است.
طرز عمل بدین صورت است که با انتخاب عروس قنات که ممکن است یک زن بیوه و یا یک دوشیزه باشد ، سعی می کنند رضایت او را به دست بیاورند ، بنابراین پس از این عمل مردم عینا مانند یک عروسی معمولی جشن می گیرند.ساز و دهل و سایر آلات موسیقی محلی نواخته می شود و با رقص و دست افشانی شادی می کنند.گاه پیشاپیش آنان پیرمردان و پیرزنان حرکت می کنند و عروس را بر سر سفره عقد که معمولا در کنار قنات استمی برند ، ممکن است این مراسم در خانه ای باشد ، آنگاه کوزه ای از آب قنات بر سر سفره عقد می گذارند. پس از مراسم عقد ، عروس بایستی بدون لباس در آب قنات آب تنی کند.ضمنا در سر خرمن مردم مقداری گمپندم و جو به وی می دهند.آنچه در این مراسم متداول است ، شادی و دادن طعام به نماد برکت و نعمت خواهی ار طبیعت است .زن نماد زایش و باروری در ارتباط با قرار می گیرد و آب را نیز به زایندگی و آفرینش وا می دارد.
سایت آفتاب( آب و دعای باران در ایران)