فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

فرزندان یک قرن کافر

چند روز است از زبان دوستانم در مورد ارمیا می شنوم. در مورد تناقض آزار


دهنده ای که میان اعتقاد به حجاب و خوانندگی وجود دارد که اگر اسلام حجاب


را امر کرده خوانندگی را نهی کرده.


اما چرا تناقصی که در شخصیت او وجود دارد برای ما آزاردهنده است؟ چرا از


تناقص رفتار او عصبانی شدیم؟ تمام حرکات او را در نظر گرفته ایم که به خیال


خود مچ او را رو کنیم؟ نمی دونم ارمیا کیست و هدفش چیست و چگونه این


تناقص را با خود حل کرده اما من به عنوان یک زن همواره در موقعیت های


متناقصی قرار داشته ام و بسیاری اوقات خود وشخصیتم را پاره پاره دیده ام. 


من ندایی هستم که هم مطیع و سر به راهم و هم گستاخ و بی پروا هم مقید


به اخلاق و هم گاهی ضد اخلاق رفتار کرده ام.


از خودم بارها پرسیدم من واقعا که هستم؟


کدام یک واقعی تر است؟


کدام یک به من تحمیل شده و کدام یک به اختیار خودم بوده؟ سالها با آن کلنجار


می روم و سعی می کنم جوابی برای آن پیدا کنم؟


یکی از دوستام با آرایش وضو می گیرد


یکی از دوستام با لاک نماز می خواند


یکی از دوستام نه نماز می خواد نه روزه می گیرد و حتی اهل مشروب هم


هست اما در ایام وفات و سوگواری نه موسیقی گوش می دهد و مشروب می


خورد.


زنهای بزرگ فامیل با چادر و روسری می رقصند و حتی آواز های محلی شان را


می خوانند.


یک پا در سنت ، یک پا در مذهب چشمی به گذشته و چشمی به آینده و یک


سر سودا...


ما همه اینها هستیم...


به قول مرحوم حسین پناهی در نمایشنامه ی چیزی شبیه زندگی


من فرزند این قرن کافرم


قرن مانیفست های سیاه نیچه


تزهای خاکستری بکت


و آنتی تزهای مسخ پاپ اعظم


قرن تلیت ترش تماته و پست مدرنیزم


من چند نفر باشم خوبه؟


صد تا ... یه میلیون تا ...


من همه ی زنان دنیام.