فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

 

" ای کاش آدمی می‌توانست وطنش را با خود ببرد هر جا که می‌خواهد" 

 

داستا یوفسکی

کلاغ بی مزرعه

تنهایی پدر آدم را در می آورد... 

 

مادرم همیشه می گفت/ دختری که تا به حال زن نشده/زنی تا به حال مادر...  

شناسنامه اش نقص عضو می گیرد / تنش بوی کلاغی بی مزرعه   

مزرعه ... مزرعه تمثیل توست در آیه های مقدس مان 

 

قطعه از اشعار حکیمه ظفری

 

ملت خواب

می خواستم به این مرحوم داریوش کبیر پادشاه محترم دوره هخامنشی بگم: 

آخه عزیز دلم اینم حرف بود زدی     " ای مردم بخوابید ما بیداریم

سر همین حرف این ملت یه عمر خوابیده و معلوم نیست ، بعضی هاشون می خوان چند قرن دیگه بیدار بشن    

 

مملکت ما رو آب می بره مردم ما رو خواب 

 

جناب داریوش کبیر خدا خودتون و پدر و مادرتونو بیامرزه اما بابا جان  

 وقتی حرفی می زنی  به فکر 2000 سال آینده هم باش.

وبلاگ موزه مجازی ماسک بروز است.

لذت می برم از اینکه ، موقعی که انتظارشو نداری غافلگیرت کنم

داستان تلخ مردهای سرزمین من

 طاعون مرد سالاری 

شاید در نگاه اول خیلی از زن ها فکر  می کنند مردها عامل عقب ماندگی آنها  هستند .در ذهن آنها مردها موجوداتی غیر قابل اعتمادی هستند که عشق و خانواده در ذهن آنها مفهومی ندارد. علاقه ی آنها به بچه صرفا جهت تداوم نسل است نه علاقه آنها به زندگی و خیلی موارد دیگر... 

 اما چرا اینچنین تصوری به وجود می آید. مگر مردهای سرزمین من در خانه هایی غیر از خانه هایی بزرگ شدن که ما زنها در آنها بزرگ شده ایم. 

چگونه می شود در خانه ای کسی ظالم پرورش یابد کسی مظلوم. 

 

این را هم بگویم  که می خواستم نظراتم را در مورد روابط مردها و زنها در وبلاگ جداگانه ای بنویسم اما متاسفانه این اتفاق نیافتاد برای همین نظراتم را در همین وبلاگ منتشر می کنم. 

 

 یه جورایی فکر می کنم مردها در سرزمین من به یک شکل های بیشتر مورد ستم قرار گرفتند،  

از آنجایی که  زنها بیشتر  تابع طبیعت خود هستند اما مردها نماینده قانون و اجتماع هستند ، در نتیجه مردها در یک جامعه بیمار ، آسیب پذیر ترند. 

 

جوامعی که به گونه ای دچار مردسالاری و یا زن سالاری هستند جوامعی بیماری هستند.هر چند در کشور من معلوم نیست سالار کیست؟ اما فرهنگ و قوانین جامعه ایران به گونه ای مرد سالارانه است.  

 

حال در یک جامعه مرد سالار ایران چه اتفاقی افتاده است . مردها بیشتر مورد ستم قرار گرفتند یا زنها البته به همه گونه که طاعون تمام یک ملت را از بین می برد مرد سالاری یا زن سالاری به تمام افراد یک اجتماع آسیب می رساند.نمی شود گفت مردها در یک اجتماع مردسالارانه بدون آسیب و در اوج قدرت زندگی می کنند . 

 

در یک جامعه مرد سالار حقوقی از زن گرفته می شود به طور مثال آزادی در پوشش یا حق طلاق ، حق حضانت فرزند و غیره ... 

یعنی زن ها در ایران این حقوق را ندارد و مسئله کاملا روشن و شفاف است و زنها نسبت به این مسئله موضع گیری مشخصی دارند،. بعضی از زنها نقش یک جنس دوم بودن را می پذیرند.بعضی دیگر به فریب و ویژگی های زنانه خود متوسل شده و به این طریق راه خود را پیش می برند و عده ای دیگر به مصاف با این نابرابری می روند.

 

اما در واقع چه اتفاقی برای مرد می افتد ؟ 

به ازاء حقی که از زنی می گیریم حقی و اختیاری کاذب را به مردی می دهیم که این اختیار کاذب یا حق کاذب  قدرتی کاذب به مرد می بخشد و کسی روشن نمی کند که تکلیف مرد در ازای این حق کاذب چیست؟ اصلا این حق به ازای چه چیزی به مرد داده شده است؟ آیا این شخصیت کاذب به شخصیت انسانی مرد آسیبی نمی رساند. آیا خداوند به یک مرد قدرت این همه اختیار را داده است.آیا به ازای این حقوق و اختیارات کاذب ، حقوق و شخصیت انسانی او را خدشه دار نکرده ایم.

برای همین نیست مردهای سرزمین من همیشه نقش آدم بده را بازی می کنند. به طور مثال اصطلاحاتی چون "مرد که نباید گریه کنه"یعنی نباید احساس داشته باشند و گریه کنند و باید همیشه احساسات خود را پنهان کنند. باید جدی و خشن باشند،در غیر اینصورت ضعیف است و شایسته صفت مردی نیست، این است تعریف مردانگی در سرزمین من. این حقوق و اختیارات اضافی یا کاذب باری سنگین بر دوش آنها نهاده ، آنها وظیفه دارند نام خانواده و تداوم نسل آن را حفظ کنند، وظیفه دارند تمام هزینه های خانواده را تامین کنند ، برای همین باید از تمامی خواهش ها و علایق خود بگذرند و تمام دغدغه های آنها برآوردن این هزینه شود و چون همیشه از پس این بار سنگین برنمی آیند مفهوم واقعی خانواده در ذهن آنها رنگ می بازد و باز آنها تبدیل به آدم بده می شوند. 

 

طاعون مرد سالاری ، بیش از آنکه حقوق زنی را پایمال کند ، مردانگی را از بین می برد.

جشن خام خواری شاد باد