فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

خانه ای برای ماندن باقی نمانده...

در حاشیه یک پیاده روی

از پشت میز نشستن و درس خواندن خسته شدم  ، کمرم درد گرفته و کمی هم ضعف کردم ، تصمیم می گیرم لب آب برم کمی قدم بزنم و موسیقی گوش بدم. 

به حاشیه کارون زیبا می روم که امواجش زیر پرتو خورشید می درخشد و رنگ آب خاکستری است. جایی که قدم می زنم زمانی زیر آب بود ، از اینکه می بینم عرض رودخانه روز به روز کمتر می شود قلبم درد می گیرد.چشم به پسر و دختری می افتد که بوسه ای طولانی از هم می گیرند بعد از آن می خندند شاید به این دلیل باشد که این تجربه برای آنها تازگی دارد ، من هم می خندم. تصویری که دیدیم با موسیقی که از هندزفری موبایلم می شنیدم هماهنگی داشت اما مکانی که در آن قدم می زنم چی ؟    

   

 

فضایی پر از زباله...  

  

 

    

   

     

  

    

    

 

    

     

  

    

    

     

 

 

تصویر یک دختر و پسر که یکدیگر در کنار یک رودخانه کهن و زیبا که امواجش در زیر پرتو آفتاب می درخشد و رنگ آب خاکستری است و سراسر انباشته از زباله است، می بوسند ، تا ابد در ذهنم حک می شود. 

 

الهه ی آب را می بینم که در خود فرو رفته و درمانده  است. الهه ای که اینچنین آلوده شده است دیگر چگونه می تواند به مانند روزگاران کهن قلب عشاق را به پاکی و صداقت مطهر سازد .  

 

من هم احساس درماندگی می کنم. تنها کاری که می کنم چند عکس می گیرم و این مطلب را می نویسم و به کتابخانه برمی  گردم چون ساعتی از ظهر را بیرون بودم تمام کتابخانه را تار و تیره  می بینم.

ابلهان اثری را می خوانند و چیزی از آن نمی فهمند 

 

اشخاص عامی خیال می کنند که آنرا کاملا فهمیده اند 

 

صاحبان عقل سلیم گاهی همه ی آن را نمی فهمنند ، آنان نکات مبهم و تاریک را تاریک می یابند و نکات روشن را روشن می بینند. 

 

اشخاص پر مدعا اصرار دارند که نکات روشن را تاریک جلوه دهند و نکاتی را که کاملا واضح و قابل است نفهمند. 

 

لابرویر

در خنده تنها ، در غم تنها 

 

در عمق تنها ، در سطح تنها 

 

در سکون تنها ،  در حرکت تنها  

 

دیروز تنها ، امروز تنها 

 

خدایا یعنی همدمی بالاتر از مخدر نیست؟

از خانه ابدی خود حفاظت کنیم

 در داستان ها و اسطوره ها آمده است خداوند به وسیله مشتی گل که از زمین کند ، کالبد آدمی را ساخت و از روح خود در آن دمید ، زمانی هم که می میریم به زیر خاک می رویم و جسم ما با خاک یکسان می شود. زمین مادر ازلی ماست از آن آمده ایم و به آن باز خواهیم گشت. آلوده کردن زمین و ویران کردن طبیعت بی حرمتی به مادر ازلی و ابدی ماست. زمین را آلوده نکنیم .  

مادر طبیعت این ناسپاسی را چگونه پاسخ خواهد داد. 

  

چقدر سخت به هم رسیدیم 

 

چه آسان از هم دور شدیم 

 

چه سخت خود را متقاعد کردم برای نزدیک شدن 

 

چه آسان باور کردم که جدایی بهترین راه است 

 

چه سخت زندگی می کنیم و چه آسان قضاوت می شویم 

 

شاید تو هم مرا قضاوت کردی و من محکوم شدم و اینک دارم مجازات می شوم 

 

ای کاش حقیقت را از کلام خودم می خواستی نه دیگران 

 

قسم می خورم کسی بهتر از من ، خودم مرا نشناسد 

 

به احساست اعتماد کن