فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

هر چه هستم از تو دورم ...دور...دور...دور

این قطعه روی دلم سنگینی میکنه...حتما شنیدید دکلمه اول نوار فریدون

این هم قالب جدید

شبی دلم از خدا گرفت ...

چند روز پیش جستجو برای پیدا کردن دفتر موقوفات شمیرانات خسته ام کرده بود زیرا که جایش را عوض کرده بود و کسی آدرس دقیق آن را نمی دانست.امیدوار بودم یک سند قدیمی در آنجا پیدا کنم؛ بلاخره پیدا کردم و آنجا به من گفتند که باید به دفتر شناسایی موقوفات بروم که در خیابان حافظ خ نوفل لوشاتو بود.عصر هنگامی که به دانشگاه برگشتم یکی از دوستانم گفت یک نفر سه سند قدیمی برای یکی از هم کلاسی هایم آورده؛این هم کلاسی محترم حتی برای رضای خدا در یکی از جلسات درس هم شرکت نکرده بود و اصلا نمی دانست سند چیست و تازه از زبان من فهمیده بود باید برای آخر ترم سندی تهیه و بازنویسی کند.این مسئله که بدون هیچ زحمت و دردسری سه سند قدیمی به دست آورده؛ فکرم را خیلی مشغول کرد به عبارت بهتر خیلی زورم آمد تا حدی که تا انتهای شب فکرم مشغول بود و حتی در این مورد با یکی از دوستانم درددل کردم .

سوالم این بود که چرا بعضی ها از کوتاهترین و ساده ترین را به نتیجه می رسند؟

در اکثر موارد حتی هنگامی که طولانی ترین و سختترین راه و مسیرها را پیموده بودم  به نتیجه دلخواه نرسیده بودم.دلم حسابی از خدا گرفته بود ؛ مرتب به خودم نهیب می زدم این حرفا مال آدم های سست ایمان و سست عنصره ...

استغفرا لله...بسه کفر نگو ...اصلا تصمیم گرفتم کاملا این قضیه رو فراموش کنم...

اما بعد ...

شنبه به دفتر شناسایی موقوفات رفتم.رفتار کارشناسان آنجا خیلی خوب بود و آنها خیلی به من محبت کردن و از همین جا ازشون تشکر می کنم .آنها یک سند خوانا در قطع بزرگ و رنگی به همراه دو کتاب ارزشمند در مورد وقف و سند شناسی  به من هدیه دادند.

نتیجه خوبی بود و پاسخ خوبی به سوال من.

حوا خودش بهشت است

در ابتدای کتاب آدم و هوای مارک تواین این شعر از عمران صلاحی نوشته شده که خیلی دوست دارم و به مضمون کتاب مربوط است .خواندن این کتاب زیبا را هم به شما  پیشنهاد می کنم تا از یک دیدگاه بی طرف در مورد زندگی و عشق لذت ببرید.

آدم به جرم خوردن گندم با حوا

شد رانده از بهشت اما چه غم

حوا خودش بهشت است.

فرهنگ نوچه و اربابی در خوابگاه

متاسفانه از آنجا که بسیاری از دختران (به خاطر نوع تربیت خانواده و عرف اجتماع)فاقد استقلال فکری مشخصی هستند وهمیشه نیازمند این بوده اند سایه فکری مشخصی آنها را پوشش دهد.بسیاری از آنها در خانواده خود زیر خط فکری پدر ، برادر و مادر خود قرار می گیرند و بدون آنها نمی توانند هویت خود را بشناسند و چون انسانهای راه گم کرده ای می مانند که مسیر را تشخیص نمی دهند.بسیاری از آنها هنگامی از خانواده خود جدا می شوند ، حامیان فکری سابق خود را از دست می دهند و نیازمند کسانی هستند که سکان هدایت زندگی آنها را در دست بگیرد .اما مشخص نیست دست سرنوشت چه کسانی را بر سر راه آنها قرار می دهد.اینکه بسیار ی از خانواده ها از این مسئله گله مند هستند که چرا دختران آنها هنگام ورود به دانشگاه و یا به طور کلی اجتماع (مانند ازدواج و یا محل کار) ، تغییر شخصیت و حتی تغییر هویت می دهند ؟ بهتر است علت را در خود جستجو کنند.

در دوران دبیرستان خود به یاد دارم که بسیار ی از معلمین ، علت اطاعت زن از شوهر را در اسلام به این دلیل می دانستند که زنها فاقد استقلال فکری مستقل هستند و در واقع با این حرف مهر تاییدی بر این مسئله می زدند. در صورتی که زنان بزرگ اسلام و یا زنانی که اسلام از آنان به بزرگی یاد کرده دارای شخصیتی بارز و دارای استقلال فکری جدا از همسر و یا پدر خود بوده اند و زنده یاد دکتر علی شریعتی در کتاب فاطمه فاطمه است به این مسئله پرداخته است.

بسیار محرز و و مسلم است که بسیاری از مشکلاتی که زنان دراجتماع دارند و بسیار ی از مشکلات اجتماعی  که زنان سبب ساز آن هستند نتیجه همین مسئله است.

اما انگیزه نوشتن این مطلب مشکلاتی است که این مسئله در خوابگاه دختران وجود دارد و من نام آن را فرهنگ نوچه و ارباب می گذارم.من در طول زندگی خود در سه خوابگاه به سر بردم ، خوابگاه شهید باهنر کرمان ، خوابگاه کوثر دانشگاه شهید چمران شاخه شوشتر و خوابگاه میراث فرهنگی تهران .در این سه خوابگاه تعداد معدود دخترانی را دیدم که دارای نفوذ فکری بالا و هدایتگرو بدون روح دموکرات بوده اند ومن نام آنان را ارباب می گذارم و بسیاری از دخترانی که نیازمند بودند تحت نفوذ فکری کسی باشند به سمت آنها می رفتند و سکان هدایت زندگی خود را به آنها می سپردند. هنگامی که تعداد این افراد زیاد می شد (نوچه) این افراد تشکیل باند می دادند و نام باند به اسم همان ارباب بود. البته دخترانی هم بودند که به سمت این افراد کشیده نمی شدند. این افراد دو گروه بودند افرادی که دارای استقلال شخصیتی بودند و یا افرادی که قبلاً سکان زندگی خود را در بیرون از خوابگاه به فردی دیگر سپرده بودند.

 تشکیل این گونه باندها معمولاً به شکل آگاهانه و یا ناآگاهانه صورت می گیرد و معمولاً نوع روابط را ارباب تعیین می کند. به طور مثال باندی در خوابگاه کوثر بود که ارباب روابط با پسران را زشت می شمرد و هیچ یک از نوچه ها به خود اجازه نمی دادند با پسری در دانشگاه حرف بزنند و یا اینکه ارباب آدم بسیار راحتی بود و اهل مراوده ، در آن هنگام نوچه ها زیر نظر ارباب جفتی برای خود اختیار می کردند .در واقع می شود گفت خوب و بد از نظر ارباب تعیین می شود .برای نوچه هر چیزی از نظر ارباب مفهوم پیدا می کند و بی ارزش بودن و مسخره بودن این مسئله بسیار مشخص و ناراحت کننده است.

وجود همین مسائل و آدمهاست که من گاهی از دانشگاه و حتی زندگی خسته و نا امید می شوم.همیشه بیش از آنکه با ارباب ها مشکل داشته باشم با نوچه ها مشکل دارم .

گاهی اوقات از سمت ارباب ترد شده و مجبور به ترک اتاق می شدم زیرا سر سپرده هیچ کس نیستم و نبودم .گاهی اوقات فکر می کنم اگر دوستان مناسبی پیدا می کردم و خارج خوبگاه به سر می بردم خیلی بهتر بود اما هیچ وقت میسر نشد. البته ادعا نمی کنم لحظات خوبی در خوابگاه نداشتم اما هر ترم مجبور بودم با افراد جدیدی اتاق بگیرم البته این  زیاد بد نیست ، زیرا شناخت انسان را نسبت به افراد مختلف بالا می برد .اما این مسئله اجازه نداد که از آرامش نسبی در خوابگاه برخوردار باشم.