فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

آیین های باران خواهی و ویژگی نمایشی آنها(قسمت اول)

 

برخی از آیین هایی که به برکت بخشی و افزایش باروری
می پرداختند ، شالوده نمایش ایرانی را پی ریختند.ایران سرزمینی خشک است و بسیاری از این آیین ها حوزه وسیعی از جغرافیای این کشور را در بر می گیرد

 

آیین های باران خواهی

مراسم طلب و تمنای باران به دو صورت انفرادی و گروهی انجام می گیرد.

نمونه های انفرادی :

نهادن قیچی در زیر ناودان ( در روست اهای حومه ، کزار ، سربند ، علی آباد ، مهاجران ، فراهان ، بزچلو و ...)

وارونه گذاردن بیل در آبراه خانه ها ( در روستای مشک آباد ، خمین ، محلات و ساوه ، سربند ، فراهان )

نوشتن نام هفت یا چهل کچل و گره زدن و آویختن آن از ناودان (در روستاهای سربند، ده کوهر ، ده داوود ، هند رود ، حشیان ، حومه کزاز ، شازند ، خمین ، محلات و در میان بختیاری ها )

نمونه های گروهی :

نماز استسقاء یا نماز باران ، چمچه گلین ، عروسی قنات ، قالی شویان. 

چمچمه گلین

 این مراسم از فراگیرترین و رایج ترین مراسم آیین نمایشی باران خواهی در نقاط مختلف ایران و حتی دیگر کشور از جمله ترکیه بلغارستان ، یوگسلاوی ، سوریه ، ترکمنستان ، تاجیکستان و پاکستان است.

 چمچه گلین با هدف طلب باران در خشک سالی ها در نواحی مختلف اجرا می شده و هنوز هم گاهی اجرا می شود.

این مراسم با کار بچه هایی شروع می شود که یکی از آنها چمچه یا قاشق بزرگ چوبی را در دست دارد .بچه ها لباس عروسکی را  که از قبل آماده کرده اند .به تن چمچه گلین می پوشانند و آن را چمچه گلین (عروس باران)

می نامند. یکی از بچه ها چمچه گلین را به دست می گیرد و همراه بچه های دیگر در حالی که ترانه عروسی چمچه و تمنای باران می خواند، برای گرفتن هدیه به در خانه ها می روند ، بر در هر خانه رئیس یا بزرگ خانه سطل یا ظرفی آب بر روی عروس چمچه می ریزد و مقداری حبوبات ، مواد خوراکی یا پول به بچه ها می دهد.در پایان بچه ها با موادی که گرد آوری کرده اند آش می پزند و آن را میان خود و نیازمندان تقسیم می کنند.

این مراسم از جمله آیین های است که برای طلب باران در اکثر روستاهای مرکزی و بویژه سربند ، شازند و خصوصا روستاهای ترک زبان  اجرا شده است و هنوز در برخی روستاها اجرا می شود. نظیر این مراسم در سایر نقاط ایران ، در حوزه فرهنگی گیلان ، با عنوان کتراگئشه ، در بوشهر به عنوان گلین و عروس زشت برگزار می شود به این طریق که عروسی را که مظهر زیبایی و نشانه باروری است ، به صورت زشتی جلوه گر می سازند و با تکدی از اجتماع و طبیعت برای چنین مظهری طلب نعمت می کنند.آنچه در تمامی این مراسم ها مشابه است، کار گروهی و طلب نعمت است به نشانه برکتی که قرار است از طبیعت نازل شود و معمولا در همه آن ها ترانه ای دسته جمعی برای طلب باران خوانده می شود.

از جمله دیگر این مراسم ، اجرای نمایش باران خواهی گلی در دشتی و دشتستان نیریز ، ممسنی ، قریه چاه انجیر سروستان و سیف آباد لرستان همچنین در بوشهر و در ایل باصری است.

مینا کاری روی طلا

یکی از انواع صنایع دستی و میراث فرهنگی اهواز مینا کاری روی طلا به وسیله صایبین این شهر می باشد. این هنر غنی با قدمت چند هزار سال یکی از جاذبه های فرهنگی وگردشگری اهواز می باشد، هنری که تاکنون به صورت موروثی در میان صایبین باقی مانده ، به علت بی توجهی مسیولین میراث فرهنگی و حجم بالای کار ،در حال فراموشی و نابودی است.از مینا کاران معروف اهواز خانواده چچیلی ، خانواده طاووسی ، خانواده عزازیل و خانواده صابوری می باشند.  

آ‌ب

 بعضی روزهای تابستان به همراه خانواده ام و بعضی از اقوام به دزفول میرویم تا اوقات مان را کنار رود آبی وسرد دز سپری کنیم.روی صخره ای کنارآب می نشینم از کنارم پوست تخمه وخربزه وهندوانه عبور میکند زلالی آب که روحم را شستشوداده  بود، با دیدن این صحنه های زشت دوباره خسته و چروکیده میشود برای همین تصمیم گرفتم این مطلب زیبا درمورد آب را به هم میهنانم که کنار رودخانه ها را برای تفریح انتخاب میکنند هدیه کنم.

آب

آب ازعناصری است که نزد ایرانیان مقدس وایزدی به شمار می رفته است.زیرا ازقدیمیترین ایام درایران،همانند جهان بینی کهن سومری، معتقد به نقش آفرییندگی آب در نظام جهان بوده اند.ازاین رو بارها در اوستا به اهمیت و تقدس آن اشاره شده است.در آبان یشت و تیر یشت  درباره آب سخن رفته و اناهیتا (به معنی پاک . بی آلایش) یا ناهید ،همچون ایزد بانوی بزرگ آب و باروری ستایش شده است.

مورخان یونانی ستایش عنصر آب را به ایرانیان نسبت داده اند(یشت ها 1/159)می نویسند:ایرانیان در میان آب بول نمی کنند،اب دهان بدان نمی اندازند و در آن دست نمی شویند، که البته مقصود آب جاریست که باید از هر گونه کثافتی به دور بماند.ایرانیان،همچنین طی مراسمی ،برای آب قربانی و فدیه می داده اند .در روایات هست (فرهنگ ایران باستان 1/66)که یک قرن قبل از میلاد ،ایرانیان هنگام قربانی برای فرشته آب در کنار رود یا سرچشمه و کرانه دریا گودالی می کندند ودر کنار آن قربانی میکرده اند به طوری که آب به خون قربانی آلوده نمی شده است.این مراسم و احترامات تا قرون 5 و6 میلادی نیزادامه داشته است.ابوریحان (آثارالباقیه303) نوشته است:روز یازدهم روزخوراست که اول گاهنبار دوم میباشد.دراین روز بود که خداوند آب را آفرید .هشتمین ماه سال و دهمین روزماه ،به نام این عنصرآبان نامیده شده است.عنصرآب دو فرشته نگهبان دارد :یکی اپم نپات و دیگری اناهید یا ناهید که به عنوان فرشته مخصوص آب ازآن یاد میشود و در آبان یشت ازجلال وعظمت او سخن رفته است .اسم کامل این فرشته اردویسور ناهید می باشد وچون مونث است گاهی کلمه بانو را هم به اول آن اضافه می کنند درمتون  اوستایی گاهی آب به عنوان فرشته این عنصر معرفی شده است.باید دانست که آب تنها در ایران باستان جبنه اساطیری نداشته بلکه در بسیاری از فرهنگها ی باستانی نیزدارایاهمیتواعتباربودهاست.در لوح های ازالواح بابلی آمده (دیارشهریاران2/887) که گیهان نخست تودهای ضخیم از آب بود و در ان به مرور زمان ، خدایان یکی پس از دیگری به وجود آمدند و به تدریج کارهایی مطابق عقل وحکمت کردند تا عاقبت یکی از آن میان ، که از همه نیرومند تر بود بر آن شد زمین را بیافریند پس به امر او طوفانی پر انقلاب ظاهر شد و زمین خشک از دریای آب جدا گشت.انگاه کارها بسامان شدند و حدی برای آبهای آسمانی و زمینی مقرر شد و حدود رودها معلوم گردید.تاثیر آب در آفرینش در اساطیرنیز مورد توجه است (دیارشهریاران 2/892)در حماسه رامایانا نقل شده است که همه جا آب بود و زمین در آب تشکیل شد و برهما قایم به ذات بود و دیگر خدایان در آب به وجود آمدند.سپس برهما به صورت گراز در آمد و زمین را از درون آب بالا آورد .  و جهان را آفرید و مقدسین را که پسرانش هستند به وجود آورد.همچنین نوشته اند که ویشنو یکی ازسه ایزد بسیار نیرومند هند را به آب که پیش از خلقت این جهان در همه جا ساری وجاری بوده است منسوب داشته اند و بد ن جهت او را نارایانا یعنی متحرک در آبها خوانده اند.

گردیزی(زین الاخبار 295)آوردهاست که یکی ازفرقه های هند باستان آب پرستان بوده اند وچنین گویند که برای آب فرشته ای است و آب ، اصل همه نباتات و جانوران است و اصل زندگانی اوست.آنگاه مراسمی بدانها نسبت داده که غالبا در ارتباط با آب است و از تقدس آن درنزد هندوان حکایت می کند. در روایات سامی نقش آب در آفرینش بسیار مهم است در سفر پیدایش آمده است " ... و خدا گفت: فلکی باشد در میان آبها و آبها را جدا کند وخدا فلک را بساخت و آبهای زیر فلک را از آبهای بالای فلک جدا کرد و چنین شد...وخدا گفت:آبهای زیر آسمان در یک جا جمع شوند و خشکی ظاهر گردد وچنین شد و خدا خشکی را زمین نامید و اجتماع آب ها را دریا نامید."

در روایات اسلامی (ازجمله بلعمی 1/39) آمده است که خدای تعالی پس از آفریدن لوح و عرش و کرسی همه عالم را یکسر آب افرید آنگاه با هیبت خدای تعالی بر جوشید و دودی از میان الب برآمد ، از ان دود آسمانها را آفرید.به قول قران ثم استوی الی السماء و هی دخان(فصلت 11) و رو ز رستاخیز نیز چون ویران شود همه را دود گرداند.جای دیگر (انبیاء 30) زندگی همه چیز از آب دانسته شده (و جعلنا من الماء کل شی ء حی) و جای دیگر عرش خدا بر روی آب تجسم گردیده است که صاحب مجمع البیان _3/144) آن را دلیل بر این گرفته که پیش از خلقت اسمان و زمین ، آب همراه عرش خدا وجود داشته و در واقع این عنصر به قدرت خداوند قائم بود نه چیز دیگر.در روایتی منسوب به معصومین آمده(سفینه بحارالانوار2/559)ان الماء اول ما خلق الله (آب اولین چیزی بود که خدا آفرید) و در روایتی  دیگر از امام صادق (ع) هست که :طعم الماء طعم الحیات (مزه آب مزه زندگی است)در قران مجید 63 بار کلمه ماء به کار رفته و از جهات مختلف مورد توجه قرار گرفته است.نقل از مقاله آب از محمد واعظ زاده خراسانی،مشکوه زمستان 1365)اهمیت آب در اعتقادات عامه از قدیمیترین روزگار تا زمان حاضر نیز مورد توجه بوده است مغول ها در وقت ضرورت به نوعی جادوگری به نام جدامیشی متوسل می شدند و آن عبارت بود از چند سنگ که اعتقاد داشتند چون آنها  را در آب نهند و بشویند ، در حال اگر چه قلب تابستان باشد ،سرما و برف و باران و دمه پدید می آید و ار آن برای قهر دشمنان استفاده می کردند(غلامحسین یوسفی "انعکاس اوضاع اجتماعی در آثار رشیدالدین فضل الله"م.د.ا.م.5/320)هنوز هم در بسیاری از باورهای عوام جنبه اساطیری آب آشکار است.مثلا کاسه آب بر سر سفره عقد می نهند(نیرنگستان22) و پس از مراسم عقد کاسه آب را بر سر عروس می ریزند.آب چهار گوشه بام را اگر در پوست تخم مرغ کنند و به زن بدهند،آبستن میشود؛ آب و نمک مهریه حضرت زهرا (ع)است و نباید آن را آلوده کرد،که دقیقا یادآور روایات کهن ایرانی می باشد.

مسعودی (مروج 1/19 به بعد )آنجا که داستان آفرینش را از گفته پیشینیان می آورد می گوید: همه چیز در آغاز از آب آفریده شد ، آسمان از آب آفریده شد ، زمین از آب پدید آمد ، عرش خدا نیز بر آب بود .این نظریه ،چنانکه می دانیم نزدیک است که آب را مادة مواد و عنصر پدید آورنده عالم می دانستند . نظامی گنجوی (خمسه 1237)در اسکندر نامه هنگام انجمن کردن اسکندر با هفت حکیم ، نظر والنس (حکیم یونانی و ندیم اسکندر)را درباره آفرینش نخست بدینسان نقل کرده است:

چنین گفت بر به دانش درست

که جز آب جوهر نبود از نخست

زجنبش نمودن بجایی رسید

کزو اتشی در تخلخل دمید

حکیم ناصر خسرو و هم در شعری لغز گونه ، تاثیر حیاتبخش آب را همچون فرشته ای که جان می بخشد و زندگی می دهد چنین بیان داشته است:

چیست آن لشکر فریشتگان

که بیاین از آسمان پران

سوی آن مرده ای که زنده شود

چون بشویندش آن فریشتگان

چیست آن مرده ی فریشته خوار

به بهار به تیر و تابستان

جای دیگر در بیان ترکیب ماده عالم گفته است:

نهاد عالم ترکیب و چرخ و هفت اختر

شد آفریده بترتیب ازین چهارگهر

زآب روشن و از خاک تیره و آتش و باد

چهار گوهر و هر چار ضد یکدیگر

چنانکه از همین ابیات پیداست آب با سه عنصر دیگر خاک و باد و آتش مجموعا عناصر اربعه و یا به قول حکمای اسلامی امهات اربعه را تشکیل می دهند که این امهات تحت تاثیر آباء سبعه (هفت اجرام ،هفت سیاره : قمر،عطارد ، زهره ، شمس ،مریخ ،مشتری و زحل)موالید ثلاثه (جماد ، نبات ، وحیوان)را موجب می شوند و حاصل انکه آب به عنوان یکی از چهار عنصر مولد و حیاتبخش مورد نظر قدما بوده است.به اعتقاد قدما تمام مولدات و موجودات عالم کون و فساد و در نتیجه جهان جسمانی از چهار عنصر بسیط پدید آمده اند که هر کدام طبع ویژه خویش را دارد .ناصر خسرو (92) در ابیات زیر به عناصر و طبایع مناسب آنها اشاره کرده است:

این چرخ بلند را همی بین

پر خاک و هوا و آب و آذر

وین ابر به جهد خشکها را

زان جوهر تر همی کند تر

این عناصر از لحاظ جرم و قرار گرفتن در عالم طبیعت ترتیب مخصوصی دارند

ترتیب عناصر نشناسی نشناسی

 اندازه هر چیز مکین را و مکان را

مر اتش سوزان را مر باد سبک را

مر آب روان را مر این خاک گران را(ناصر خسرو545)

 

در باره شهر سوخته و سفال آن

شهر سوخته

از مجموع کاوش ها و بررسیهای انجام شده در شهر سوخته  مسایل بسیار زیادی تاکنون برای پژوهشگران این محل روشن شده است. پیش از آغاز کاوشهای شهر سوخته ،بسیاری از باستان شناسان معتقد بودند که مهم ترین مراکز فرهنگی و تمدن در میان رودان و جنوب غربی ایران واقع شده بودند ولی امروز با کشفیات شهر سوخته و سایر محوطه های باستانی مهمی چون تل ابلیس و تپه یحیی و شهداد تغییراتی کلی در نظریات ایشان حاصل شده است اهمیت و وسعت کشفیات شهر سوخته در طی چند سال اخیر این محوطه را از صورت یک محوطه باستانی عادی دوران مفرغ بیرون اورده و به صورت مهمترین مرکز استقرار و در حقیقت مرکز اجتماعی سیاسی اقتصادی و فرهنگی تمام منطقه در طی هزاره های دوم و سوم پ م در آورده است.شهر سوخته با تمام وسعت خود فاقد معبد ، دیوار بزرگ  یا دفاعی شهر ، دروازه  یا ساختمان عمومی است و نیز در هیچ یک از خانه های کاووش شده  آثار تدفین و قبر مشاهده نشده است زندگی در این شهر در حدود 1500 سال بین 3200 تا 1800 پ م دوام داشته و بخشهای حاوی آثار و باقی مانده های باستانی آن به 4 بخش تقسیم شده اند.

تقویم زمانی

دوره های استقرار در شهر سوخته را به 4 دوره و 11 لایه متمایز تقسیم کرده اند .قدیمترین دوره استقرار شناخته شده دوره اول است که لایه های 10 ،9 و 8 را در بر می گیرد که از حدود سالهای 3200 پ م تا حدود 2750 پ م را شامل می شود .سفالهای پیدا شده در این دوره مشابه سفالهای است که در شمال خراسان در خاک جمهوری ترکمنستان پیدا شده .در کهنترین لایه این دوره یعنی لایه دهم یک گل نوشته ایلامی پیدا شده که مشابه آن گل نوشته هایی است که در سایر محوطه های باستانی ایران چون گودین تپه کنگاور یا تپه یحیی کرمان نیز دیده میشود .آثار دوره اول استقرار در شهر سوخته  حدود 4 متر ضخامت دارد .دوره بعدی  استقرار در شهر سوخته یعنی دوره 2 آن لایه های 7 ، 6 و 5 را در بر می گیرد این دوره و دوره 3  مربوط به اواسط دوران مفرغ است.ظروف دوره دوم را سفالهای با رنگ سیاه روی زمینه نخودی ، سیاه روی زمینه خاکستری و سفالهای چند رنگ تشکیل می دهد.

سفال

به طور کلی می توان گفت که سفالهای لایه کهنتر شهر سوخته ارتباط این محل را با بخشی از خراسان بزرگ که امروزه جمهوری ترکمنستان شناخته می شود و سفالهای جدیدتر ارتباط این محل را با تمدنهای دشت سند (مهران رود) بیان می دارند.در تمام دوره حیات شهر سوخته یعنی از دوره اول تا دوره چهارم استقرار در این شهر  سفال نخودی رنگ وجود داشته است .سفالهای خاکستری رنگ در لایه های ده  تا چهارم،سفال سیاه روی زمینه خاکستری در لای های چهارم تا هفتم و سفال قرمز روی زمینه خاکستری در لایه های هفتم تا دهم  پدیدار می گردد که این گونه سفالها با برخی نمونه های پیدا شده در تپه های آنو ، حصار ، بمپور و محوطه های دشت کویته (پاکستان) قابل مقایسه اند بالاخره می توان به سفالهای چند رنگ اشاره کرد که در لایه های 9 تا 5 دیده می شود .از روی مقایسه سفالهای فوق می توان به ارتباطات موجود بین شهر سوخته با بمپور ،خوراب موندیگاک افغانستان و دامب سادات (تمب سادات)در دشت کویته پاکستان پی برد.یکی از مشخصات سفال شهر سوخته سادگی آن است ظرفها معمولا بدون دسته ،لوله و دارای پایه های ساده اند .سفالهای محلی بیشتر به صورت لیوان ، کوزه های شکم دار ، کاسه ، قمقمه و بشقا بهای کم عمق پدیدار می شوند و کنار آنها میتوان سفالهای براق نوع یحیی، سفال منقوش نوع بمپور ، سفال معروف ترکمنی با نقوش هندسی و سفالهای نال بلوچستان را نیز دید که مجموعه آنها نشان دهنده رابطه تجاری و اقتصادی و البته فرهنگی شهر سوخته را می توان با گروههای سیاه متمایل قهوه ای ، سیاه روی زمینه خاکستری و سیاه روی زمینه قرمز تقسیم کرد.درصد سفالهای به دست آمده از دوره اول شهر سوخته نسبت به سفال دوره های بعدی به مراتب کمتر بوده و چهل درصد آنان را نوع سفال منطقه کویته یا سفال ترکمنی تشکیل می دهند اما در اواخر این دوره و در طی لایه هشتم ان تزیینات تجریدی و ساده این گونه سفالها کم کم از روی سفالهای شهر سوخته ناپدید می شود و نوع تزیینی دیگری پیدا می شود که بعدها در شهر سوخته عمومیت پیدا  می کند .دوره دوم (لایه های 7 و 6 ) شناخته شده ترین دوره های استقرار در شهر سوخته است.سفال این دوره  ادامه سفال نخودی رنگ شهر سوخته با نقوش قهوه ای رنگ است با این تفاوت که در این دوره از سفال معروف به ترکمنی نشانی نمی یابیم .سفالهای دوره سوم (لایه های 5 ،4 و 3 ) ادامه سفال پیشین استبا این تفاوت که تزیینات سفال کم و ساده تر شده اند.در این دوره از چرخ سفالگری نیز استفاده شده است.سفال دوره چهارم همگی چرخساز و غیر منقوش و ساده بوده اند و به طور کلی سفال منقوش این دوره بسیار نادر بوده است و در عوض براق کردن سفال رایج شده است.

به نقل از کتاب تاریخ سیستان و بلو چستان

تاریخ هنر مصر

سلام
با حودم گفتم  در این بخش به تاریخ هنر بعضی از کشورها بپردازم
فکر بکنم بررسی این مسئله که تمدن های بزرگ در چه جایگاهی بودند وهم اکنون در چه جایگاهی هستند خالی از لطف  نیست
در ابتدا می پردازم به مصر
تاریخ هنر مصر (بخش اول)
بعد از تمدن بین النهرین تمدن مصر کهن ترین تمدن جهان محسوب می شود.
از سال 3200ق م به یقین تاریخی نخستین سلسله پادشاهی کهن در مصر تاسیس می یابد و گواه معتبر آن نوشته منقور بر لوح تشریفاتی فرعون نارمر منس است که معلوم می دارد پادشاه های دو سرزمین (مصر سفلی و مصر علیا)به دست نارمر کشوری واحد شده است. یازده سلسله نخستین پادشاهان مصر دوره به نام پادشاهی کهن را به وجود می آوردند که از 3200ق م تا حدود 2040 ق م ادامه یافت . سپس پادشاهی میانه روی کار آمد که آغارش سال 2040 وپایانش 56۷ ق م تعیین شده است و از سلسله بیست ویکم  تا سی ام یا آخرین سلسله پادشاهی مصر یعنی فاصله زمان میان 1085 تا 332  به نام دوره متاخر ضبط شده است .دولت قدیم مصر در سال 524 ق م به دست ایرانیان سقوط کرد.
در سال 332 ق م اسکندر این سرزمین را تصرف کرد و تا سال‌ها بعد سلسله بطالسه که از جانشینان اسکندر بودند، بر آن حکم فرما بودند. در سال 641 میلادی (19 هجری قمری) در زمان خلیفه دوم، عمر ، مسلمانان این کشور را فتح کردند. از آن زمان مصر همواره از سرزمین‌های مهم برای حکومت اسلامی بوده و تا سال 1517 میلادی که دولت عثمانی بر مصر تسلط یافت در دست خلفای اموی و عباسی و فاطمی بود. در سال 1798 ناپلئون به آنجا لشگر کشید و در سال 1805 میلادی محمد علی پاشا از طرف دولت عثمانی حاکم آنجا شد و سلسله جدید مصر را تشکیل داد.
مصر تا مدت‌ها تحت الحمایه انگلستان بود ولی پس از جنگ جهانی اول بر اثر فشار مردم، انگلستان استقلال مصر را اعلام کرد.
از همان دوران دیرین خصوصیات بنیادی هنر مصر که بر سه محور عالم ربانی ؛ حیات پس از مرگ؛ و الوهیت مقام فرعون استوار بود ؛ تکوین و تثبیت یافت.هنر مصری نتوانست در طول قرون متمادی از حصار بعضی قیود خود را را رها سازدبه نحوی که سیر تاریخی هنر ان قوم جز اندک تحول و تغییر که در فاصله زمانهای دراز به حصول پیوست گزارش بیشتری عرضه نمی دارد.
عقیده مصریان باستانی بر این بود که پس از مرگ روح آزاد شده به نام کا نیاز به کالبدی یا جایگاهی دارد تا در آن به زندگی خود در سرزمین مغرب یا جهان پس از مرگ ادامه دهد بنابراین از فقیر تا فرعون در طول حیات خود کوشش و هدفی جز این نداشت که وسایل و  جایگاه زندگی دیگر دنیاییش را با رفاه وفراخی هر چه تمامتر تدارک ببیند. در مقبره دولتمندان و فرعونان  همه گونه ظروف ونذورات واثاثه و زیور الات در دسترس متوفا گذارده می شود وحتی تصاویر ونقش برجسته هایی از شخصیت و امور عادی زندگی و صحنه های پیروزی و شکار وبزم و شادکامی وی تعبیه می گردیده است
در تدفین فرعون ساختن تابوت با قالب هیکل ‌‌‌‌‍؛و  روی در تابوت با بازنمای چهره و اندام برجسته وی نیز به منظور تامین موکد کالبدی آماده برای بقای کا فرعون در سرزمین مغرب می بوده است     
  

آبی در گذر زمان(قسمت دوم)

جان کلام،آنچه در میان بارو بنه سفر داریم: یک گل آبی ـ واژه آبی بر تخته سیاه کلاس مدرسه انگلیسی در تورنن ـ وساعت زمان آبی ـ آبی به مثابه یک رنگ روحانی ـ ویک سوارکار ـ واژه جنوبی AZUR است ؛آبی همچون یک رویا.

شاید این بتواند مسیر رنگهای خویشاوندو مکمل را،که بر اساس فلسفه ی بلوخ قابل درک است،نشان بدهد،رنگی که قابل رویت نیست اما در تاریکی منظری را می گشاید: ماوراء بنفش.

3.(می توان چنین نیز اندیشید که کسی تک نگاری آبی را به رشته تحریر کشیده باشد.)(ریلکه)

در تصاویر دوران قدیم ،آسمان منقوش وطلائی کنایه یی از قدرت و شکوه خدایی بود. اگر چه این آسمان باآسمان واقعی در تضاد است، از یک واقعیت وجودی دیگر خبر می دهد. با کشف پرسپکتیو در عصر رنسانس(نوزایی)،زمینه ی زرین تصاویر تبدیل به آبی شد.رنگ آبی به جای رنگ مقدس طلائی نشست و همزمان گستره وژرفای فضا را نیز وسعت افزون تری بخشید.وبدینسان ،عصر مزبور آسمانی آفرید که رنگ آن نمادصراحت و روشنی بود.ممکن است در راستای روند جایگزینی،رنگ آبی نشانه هایی از الهی بودن و شفافیت رنگ طلائی را داشته باشد.این را هم بگوییم که هم وزنی نمادین ـ مذهبی هر دو رنگ به گذشته های دور برمی گردد. بر روی موزاییکهای بیزانسی وهمچنین لعاب کاری های آن سامان،میتوان هاله های مقدس طلائی را که هنرمندانه با آبی تعویض شدهاند مشاهده کرد.راجع به این موضوع اندیشمندان بسیاری کار کرده اند.کنداکف،در رابطه با دگرگونی رنگ به نوعی به پیروزی نمادین آبی میرسد. هاله های مقدس فاتحان یا پیامبران(آری،انسانهای مجسم) طلائی اند؛برعکس،آبی اسمانی که شخصیتی نمادین نام گرفته،در ترجمه کاندیسکی مفهوم موجود زنده ی روحانی را دارد.(ادامه دارد)      

تفاوت عشق و دوست داشتن(ساحل یاوری)

 

انسان ممکن است در هر جا و مکان ودر هر سن و موقعیتی کسی را ببیند وحس کند برایش متفاوت از دیگران است عشق در یک لحظه وحتی در یک نگاه اتفاق میافتد جایگاه عشق مغز است و قلب نیست به واقع هورمونی ترشح میشود که باعث بالا رفتن ضربان قلب میشود زمانی که انسان ها در یک نگاه عاشق میشوند این هورمون بلافاصله ترشح میشود.بعضی میگویند وصال مرگ عشق است ودلیل این حرف بتی است که از معشوقه میسازیم یا معشوق او خوب مطلق میشود ودر  باورت نمی گنجدکه مثل یک آدم عادی   000  جورابش بو بدهد !! بعد از وصال او را مثل یک معجون می بینی  معجونی از خوبی ها وبدی ها کم کم میتوانی خوبی های باطنی او را هم کشف کنی  او حالا دیگر نه فرشته است ونه دیو مثل آدم های دنیای واقعی خاکستری است   دیگر هاله عجیبی دور چهره اش نیست وتو میتوانی روی خطوط صورتش دقیق شوی تو میدانی چرا دوستش داری وعمیقا به او وابسته شده ای  ممکن است از جانت هم برایش مایه بگذاری چون می دانی او هم برای تو از همه چیزش میگذرد  وبرایش ارزش داری عدم حضورش در زندگی ات کاملا محسوس است این علاقه هرگز به نفرت بدل نخواهد شدشما لحظه های زیادی با هم بوده اید ودر هم حل شده اید

بهترین نوع عشق آن است که به دوست داشتن ختم شود      این را دانشمندی میگوید که اسمش 000یادم نیست !!!

اما احتمالا شما هم بهخاطر دارید که دکتر علی شریعتی میگویند  خدایا به هرآنکه دوستش میداری بیاموز که عشق برتر از زندگی وبه هرکه دوست تر می داری بیاموز که دوست داشتن برتر از عشق است

آنچه خواندید حاصل تجربیات ومطالعات شخصی من یعنی (ساحل) بود امیدوارم ازراهنمائی های شما دوستان عزیز هم بهره مند شوم