فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

تکه پاره های قلب من

در این پهنه بی آب و علف روح من چون آب جاری خواهد شد

 و دشت را از وجود خویش بارور خواهد کرد

و نه دیگر سنگی یارای رو یارویی با اوست

 نه تعصب متعصب و نه سفاهت بی خردان  و کم عقلان .

دلم روشن است.

دلم چون آب روشن است

و روح من بی هیچ دست نخوردگی باقی خواهد ماند.

و هیچ  ماده ای بر آن تسلط پیدا نخواهد کرد

و روزی چون در ختی زندگی را بارور خواهد کرد.

 من این گنجینه را برای زمانی ارزشمند  باقی خواهم گذاشت.

من خواهم رفت

من به جایی دور خواهم رفت

جایی که جز گیاه و درخت نباشد

تا در کنار در ختان تنومند ، رویش گیاه را نظاره کنم

نغمه بلبل ، شکر گزاری هنگام زایش است

وصدای من ناله ایست در لحظه مرگ.

می نویسم شاید یاد بگیرم بنویسم.

شاید بیهودگی یک روز ، یک لحظه از بین برود.

شاید نوشتن در مورد اینکه امروز چگونه گذشت

 کمک کند به ارزش لحظه ها،

شاید ساعت مرده بیدار شود.

شاید من بیدار شوم.