شهر سوخته
از مجموع کاوش ها و بررسیهای انجام شده در شهر سوخته مسایل بسیار زیادی تاکنون برای پژوهشگران این محل روشن شده است. پیش از آغاز کاوشهای شهر سوخته ،بسیاری از باستان شناسان معتقد بودند که مهم ترین مراکز فرهنگی و تمدن در میان رودان و جنوب غربی ایران واقع شده بودند ولی امروز با کشفیات شهر سوخته و سایر محوطه های باستانی مهمی چون تل ابلیس و تپه یحیی و شهداد تغییراتی کلی در نظریات ایشان حاصل شده است اهمیت و وسعت کشفیات شهر سوخته در طی چند سال اخیر این محوطه را از صورت یک محوطه باستانی عادی دوران مفرغ بیرون اورده و به صورت مهمترین مرکز استقرار و در حقیقت مرکز اجتماعی سیاسی اقتصادی و فرهنگی تمام منطقه در طی هزاره های دوم و سوم پ م در آورده است.شهر سوخته با تمام وسعت خود فاقد معبد ، دیوار بزرگ یا دفاعی شهر ، دروازه یا ساختمان عمومی است و نیز در هیچ یک از خانه های کاووش شده آثار تدفین و قبر مشاهده نشده است زندگی در این شهر در حدود 1500 سال بین 3200 تا 1800 پ م دوام داشته و بخشهای حاوی آثار و باقی مانده های باستانی آن به 4 بخش تقسیم شده اند.
تقویم زمانی
دوره های استقرار در شهر سوخته را به 4 دوره و 11 لایه متمایز تقسیم کرده اند .قدیمترین دوره استقرار شناخته شده دوره اول است که لایه های 10 ،9 و 8 را در بر می گیرد که از حدود سالهای 3200 پ م تا حدود 2750 پ م را شامل می شود .سفالهای پیدا شده در این دوره مشابه سفالهای است که در شمال خراسان در خاک جمهوری ترکمنستان پیدا شده .در کهنترین لایه این دوره یعنی لایه دهم یک گل نوشته ایلامی پیدا شده که مشابه آن گل نوشته هایی است که در سایر محوطه های باستانی ایران چون گودین تپه کنگاور یا تپه یحیی کرمان نیز دیده میشود .آثار دوره اول استقرار در شهر سوخته حدود 4 متر ضخامت دارد .دوره بعدی استقرار در شهر سوخته یعنی دوره 2 آن لایه های 7 ، 6 و 5 را در بر می گیرد این دوره و دوره 3 مربوط به اواسط دوران مفرغ است.ظروف دوره دوم را سفالهای با رنگ سیاه روی زمینه نخودی ، سیاه روی زمینه خاکستری و سفالهای چند رنگ تشکیل می دهد.
سفال
به طور کلی می توان گفت که سفالهای لایه کهنتر شهر سوخته ارتباط این محل را با بخشی از خراسان بزرگ که امروزه جمهوری ترکمنستان شناخته می شود و سفالهای جدیدتر ارتباط این محل را با تمدنهای دشت سند (مهران رود) بیان می دارند.در تمام دوره حیات شهر سوخته یعنی از دوره اول تا دوره چهارم استقرار در این شهر سفال نخودی رنگ وجود داشته است .سفالهای خاکستری رنگ در لایه های ده تا چهارم،سفال سیاه روی زمینه خاکستری در لای های چهارم تا هفتم و سفال قرمز روی زمینه خاکستری در لایه های هفتم تا دهم پدیدار می گردد که این گونه سفالها با برخی نمونه های پیدا شده در تپه های آنو ، حصار ، بمپور و محوطه های دشت کویته (پاکستان) قابل مقایسه اند بالاخره می توان به سفالهای چند رنگ اشاره کرد که در لایه های 9 تا 5 دیده می شود .از روی مقایسه سفالهای فوق می توان به ارتباطات موجود بین شهر سوخته با بمپور ،خوراب موندیگاک افغانستان و دامب سادات (تمب سادات)در دشت کویته پاکستان پی برد.یکی از مشخصات سفال شهر سوخته سادگی آن است ظرفها معمولا بدون دسته ،لوله و دارای پایه های ساده اند .سفالهای محلی بیشتر به صورت لیوان ، کوزه های شکم دار ، کاسه ، قمقمه و بشقا بهای کم عمق پدیدار می شوند و کنار آنها میتوان سفالهای براق نوع یحیی، سفال منقوش نوع بمپور ، سفال معروف ترکمنی با نقوش هندسی و سفالهای نال بلوچستان را نیز دید که مجموعه آنها نشان دهنده رابطه تجاری و اقتصادی و البته فرهنگی شهر سوخته را می توان با گروههای سیاه متمایل قهوه ای ، سیاه روی زمینه خاکستری و سیاه روی زمینه قرمز تقسیم کرد.درصد سفالهای به دست آمده از دوره اول شهر سوخته نسبت به سفال دوره های بعدی به مراتب کمتر بوده و چهل درصد آنان را نوع سفال منطقه کویته یا سفال ترکمنی تشکیل می دهند اما در اواخر این دوره و در طی لایه هشتم ان تزیینات تجریدی و ساده این گونه سفالها کم کم از روی سفالهای شهر سوخته ناپدید می شود و نوع تزیینی دیگری پیدا می شود که بعدها در شهر سوخته عمومیت پیدا می کند .دوره دوم (لایه های 7 و 6 ) شناخته شده ترین دوره های استقرار در شهر سوخته است.سفال این دوره ادامه سفال نخودی رنگ شهر سوخته با نقوش قهوه ای رنگ است با این تفاوت که در این دوره از سفال معروف به ترکمنی نشانی نمی یابیم .سفالهای دوره سوم (لایه های 5 ،4 و 3 ) ادامه سفال پیشین استبا این تفاوت که تزیینات سفال کم و ساده تر شده اند.در این دوره از چرخ سفالگری نیز استفاده شده است.سفال دوره چهارم همگی چرخساز و غیر منقوش و ساده بوده اند و به طور کلی سفال منقوش این دوره بسیار نادر بوده است و در عوض براق کردن سفال رایج شده است.
به نقل از کتاب تاریخ سیستان و بلو چستان
حالم خوب نیست.اتوبوس هیچ امکاناتی نداره.انگار فنرای ماشین خرابند و اتوبوس به شدت می لرزه ، جاده پر از دست اندازه.بغل دستم یه زن دهاتی چاق که بچه ش اتوبوسو رو سرش گذاشته نشسته.شدیدا بو می ده .پسر بچه صندلی عقب با پاش هی به صندلیم می کوبه ، دارم حفه می شم، حالت تهوع دارم .می خوام همه اینارو بیارم بالا.
.............
شب بود پرده اتوبوسو کنار کشیدم ، دیدم آسمون پر از ستارست.اتوبوس با سرعت جاده رو طی می کرد و ستاره ها دنبالمون می آمدند.دلم آب خنک می خواد .ای کاش یه بطری آب یخ داشتم از همونایی که مامان همیشه توی کیفم می گذاشت.
..............
موقع نماز یه قاصدک روی قالی مسجد قل می خورد نزدیک بود حواسمو پرت کنه.نماز که تموم شد سریع از مسجد خارج شدم در حالیکه سعی می کردم با موبایلم خونه رو بگیرم و قاصدک را فراموش کردم ....
روی چمن نشستم و غذایی را که سمیه برام گذاشته بود خوردم پسر بچه روی علف ها دنبال چیزی ورجه وورجه می کرد.مامانم بهم زنگ زد.از دانشگاه بهش گفتم که داشت منحل میشد .از سفرم که پر از خستگی بود .از اتوبوس که خیلی شلوع بود ویه زن چاق احمق که با یه بچه عر عرو کنار من نشسه بود.گفتم که خیلی بد شانس و بیچارم.مامان گفت غصه نخور درست می شه .موبایلمو قطع کردم.پسر بچه چند قدمی من پرید و گفت بلاخره گرفتمش . قاصدک را توی دستاش دیدم که هزار تیکه شد.
چند وقت پیش دوستی بهم گفت اگه چیزی بهت بگم ناراحت نمی شی؟
منم که آخره جنبه. گفتم : نه... گفت اولین باری که تو رو دیدم به نظرم یه آدم عقب مونده آومدی.
عجب .منم اصلا ناراحت نشدم .اصلا
پدر دوستم فوت کرده بود برای همین برای شرکت در مراسم تشیع جنازه به اصفهان رفتیم.شب همان روز هم به نقش جهان رفتیم و فالوده خوردیم ، عکس هم گرفتیم .روز بدی رو پشت سر گذاشته بودیم و احتیاج به این کار بود جهت احیای روحیه.شب هم به خونه دوستمون بتی رفتیم و شام را آنجا خوردیم .بتی و خانوادش ما را با مهمانداریشون خجالت زده کردند.بعد از صرف چای ومیوه پسرها رفتند خونه دوستمون مهدی و ما دخترها شب را همانجا گذراندیم.
قرار بود صبح به تهران برگردیم اما عملا این طور نشد چون آقا مهدی تصمیم گرفت پسرها را برای ناهار نگه داره برای همین برای ما دخترها یک توفیق اجباری بوجود آمد تا کمی در اصفهان گردش کنیم .ابتدا به خاجو رفتیم اواسط خرداد بود و روز وفات امام و سالروز 15 خرداد.برای همین ورودی پایین پل را بسته بودند. به روی پل رفتیم و چند ساعتی را انجا گذراندیم و همراه صدای شجریان که از موبایل مریم پخش می شد ناهار خوردیم ،خیلی خوش گذشت.سپس به هشت بهشت رفتیم آنجا هم بسته بود بر ای همین پس از کمی قدم زدن به ترمینال رفتیم تا همراه آقایان به تهران برگردیم.
در این پهنه بی آب و علف روح من چون آب جاری خواهد شد
و دشت را از وجود خویش بارور خواهد کرد
و نه دیگر سنگی یارای رو یارویی با اوست
نه تعصب متعصب و نه سفاهت بی خردان و کم عقلان .
دلم روشن است.
دلم چون آب روشن است
و روح من بی هیچ دست نخوردگی باقی خواهد ماند.
و هیچ ماده ای بر آن تسلط پیدا نخواهد کرد
و روزی چون در ختی زندگی را بارور خواهد کرد.
من این گنجینه را برای زمانی ارزشمند باقی خواهم گذاشت.