فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

من و حیوانات درون

یه چند روزی بود که تمام نیروی های درونی ام سر به طغیان برداشته بودند. خود آگاه با ناخوآگاه ، احساسم ، قدرت ذهنی ام ، وجدان بیدار ، وجدان خفته ، زن های درونم ( این قسمت یه کمی شبیه حموم زنونه شده بود) . من بیچاره هم بی حال افتاده بودم روی تختم و این وضع رو نظاره می کردم. چشون بود؟ اگر من چیزی فهمیدم شما هم فهمیدید. خلاصه در این اوضاع  و احوال خرس درونم که فکر می کردیم به خواب عمیقی فرو رفته،  پا شد با قیافه ای مظلوم نزدیک من آمد و گفت: ای ندا همانا در نزد تو کسی گرامی تر و مهم تر از من نیست .همانا که قدرت و نیروی حرکت تو در زندگی از من است و تو به واسطه منی است که بلند مرتبه و نیرومند گشته ای . در حالیکه طبق روال معمول همیشه  داشتم می گفتم " هان" تمام نیروی های درون از طغیان دست کشیده و همگی شان دور من و خرس حلقه زدند و گفتند " همانا حقیقت در نزد این خرس است" ( یه هو همشون فرهیخته شدند) آنگاه همگی در حضور من سوگند همی یاد کردندی که "ما همه در جهت شادابی و بقای این خرس متحد  خواهیم شد"

من که خیلی زورم اومده بود چون اینا به خاطر خرسه با هم متحد شدن نه به خاطر من ، متظاهرانه گفتم هر کس این خرس رو دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر کس اورا بیازارد مرا آزرده است. حاضران به غایبان برسانند.

داستان هنوز تموم نشده

بعد خرسه که خیلی خوشش اومده بود یه لبخند ضایعی تحویلم دادو گفت " علاوه بر من باید هوای این مارو هم داشته باشید و یه هو یه مار آبی رنگ جلوی چشمم سبز شد و نیششو تا بناگوش باز کرد.

واهلو این دیگه از کجا پیداش شد

بعد خرسه گفت تو همون غاری که من خوابیده بودم اینم پشت یه سنگی خوابیده بود. منم که چاره ای نداشتم گفتم اشکالی نداره فقط اون نیششو ببنده چون من از مارایی که فقط بلندن نیش بزنن بدم میاد. بعدم هم بهشون گفتم فعلا از جلوی چشمام دور شن و برن تو همون غاری که بودن.

خلاصه دوستام ما هستیم یه خرس قهوه ای و یه مار آبی 

زندگی آب دوغ خیاری

این روزا دارم در مورد کمدی و خواستگاهش مطالعه می کنم

 کمدی نماینده ی جهانی وارونه و متزلزله و به نظرم با زندگی انسان سرخورده و بی اراده رابطه ی مستقیمی داره . 

 زندگی خود ما.

 به قول مالکوم زندگی ما کمدی بیش نیست، آن هم از نوع آب دوغ خیاری اش.

زندگی این روزای منم آب دوغ خیاری شده. از وقتی که اعتقاد خودم رو به یه سری اصول اخلاقی از دست دادم زندگیم شکل یه کمدی به خودش گرفته... هر چقدر بیشتر به یک سری اصول اخلاقی  پایبند باشی مضحک تر و مسخر تر می شی.

و از جهتی کمدی ، طغیان انسانه به سوی آزادی... رهایی از تمام قیود اجتماعی.

شاید همین تقاصه که زندگی رو به یه کمدی فوق العاده مشکل تبدیل کرده.

وقتی می روی... رفتنی ابدی... بخشی از خودم را رفته می بینم ... بخشی از روحم ... تنم ... اما چیزی در من باقی می ماند که وصف پذیر نیست... باردار چیزی می شوم که اسمی ندارد... چیزی سبک که مرا سنگین می کند.

برگشتن

برگشتن چیست ؟

چقدر حقیقی است؟

چرا در پس هر رفتنی انتظار برگشتن را داریم؟

آیا باید برگشتن را به طور حتمی در کنار هر رفتنی بپذیریم؟

آیا آمد و رفت فصل ها و روز وشب ، برگشتن را چون یک کهن الگو در ذهن ما ثبت نکرده؟

چرا باید به برگشتن فکر کنم ؟ آیا این خود ما نیست که "برگشتن" رو به خود ما تحمیل می کنه؟

همیشه حرف خودتو زدی ، هیچ وقت ، قدر داشته هامونو ندونستی ... ما همدیگه رو داشتیم ... شاید نمی تونسیم همیشه پیش هم باشیم اما هر وقت دلمون از زندگی می گرفت، می نشستیم پای حرف دل هم... از آرزوهام و ترسام برات می گفتم...اما تو همیشه فکرت به چیز دیگه ای مشغول بود...  گفتم عزیزم هیچ چی برای من با ارزش تر از دوستیمون نیست اما تو پاتو توی یه کفش کردی که یا باید عروسی کنیم یا هیچ ... بعدش هم رفتی ... حالا چی داریم ...اینقدر آدم بینمون ایستاده که دیگه نمی تونم یه کلمه حرف بزنیم دیگه ... هیچ کسو ندارم که براش حرف بزنم و خودمو خالی کنم ... دیگه هیچی نداریم جز حسرت گذشته ها.


بخشی از داستان " قصه ی آنا" من

 

می دانی ... همین است ...یک اشتباه ساده

تمام علاقه و دلبستگی ما به هم

ناشی از احساس و کسالت ما از زندگی است

چرا که عشقی وجود ندارد

چرا که نمی توانی با انکار آن زندگی کنی

چرا که عشقی وجود ندارد فقط اثبات آن وجود دارد

من می خوام واسه خودم کار کنم

ماس : این که به خودت بگی " من می خوام واسه خودم کار کنم" چون کاری که الان می کنی ، جورج اینه که خودتو اسیر یه نفر دیگه می کنی . ما خودمون برده می شیم. برای این که اونا ازمون خوش شون بیاد. برای این که یه نون برشته کن کوفتی جایزه بگیریم ... برای این که ... برای این که ... هی کی اول رسید اون بالا ...


گلن گری گلن راس

دیوید ممت

امید روشن ضمیر

انتشارات نیلا