فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

  ای کاش می توانستم گاهی کمی ... جبران کنم خودم را

آهای جناب! آهای آدم بزرگا و یا آدمهایی که فکر می کنید خیلی بزرگید ... ما خانم کوچولوها یا اصلا ما آدم کوچیکا ما بچه ها یا هر چی که شماها اسم مونو می زارید به خودمون حق می دم که در برابر سکوت شما و هر کاری که انجام می دید بپرسیم چرا؟ 
و شجاعت اینو داریم که حتی بگیم افکارتون و اعمالتون چرت و مزخرفه

مردان ، زنان را خائن می دانند چرا که به ارزش های آنها وفادار نیستند و زنان مردان را به بی وفایی متهم می کنند چرا که مردان فقط به ارزش های خود وفادارن.

هی روزگار ... هی روزگار  چی فکر می کردیم چی شد

هر چقدر هم همه جوانب رو بسنجی و خودتو برای حوادث احتمالی آماده کنی  باز همه زمونه یه چیز تازه برای رو کردن داره 

به قول یه دوست عزیز که گفت فلانی ... دوست دارم دوست دارم اما خاک تو سرت...

حالا منم به خودم می گم خانمی کارت درست! می خوامت! اما خاک تو سرت ...

که هر بار یه قدمی برمی داری حداقل یه بار باید تو چاه ایده آل گرایی بیافتی ... هر چند که بلاخره از اون چاه بیرون میای و ادامه می دی ... 

اما این چاه همیشه تو مسیر تو هست و تو هر بار توش می افتی ...

مواجه انسان با خویشتن خویش

انسان موجودی لایه لایه است . ویژگی های روحی و شخصیتی انسان لایه های فراوانی دارد . این یکی از چیزهایی بود که از همان ابتدا در تئاتر فهمیدم. پس می توان تئاتر را عرصه مواجهه با خویشتن خویش تعبیر کرد. 

گاهی در درونی ترین لایه های وجودی ات با چیزی هولناک و کثیف مواجه می شوی چیزی که هیچ گاه تصور نمی کردی آن هم بخشی از وجود تو باشد. این شاید ترسناک ترین بخش تئاتر باشد اینکه بدانی تو هم می توانی پست ، کثیف یا یک جانی باشی.

یک نفر می خواهد تا مقصد بخوابد ، یه عده ی دیگر به گفت و خند و شاید کسی میل داشته باشد از شیشه به بیرون نگاه کند آیا دارد مناظر را دنبال می کند یا در افکار خود غوطه ور است چه تفاوتی میان آنهاست؟

به الان که نگاه می کنم دیگه مثه قبلانا از پوچی و بیهودگی رنج نمی کشم اما هنوز هم زمان رو از دست می دم.هنوز هم افکارم می آیند و فرار می کنن.