چفدر شبیه اهواز شده ام.
خاکم را ببرید و بفروشید.
طلایم را بشکه بشکه به حراج بگذارید.
آنگاه به صورتم تف کنید و بگوئید سگ تو روحت.
خانه هایمان را خراب کنید ، دردهایمان را یکجا جمع کنید و بفروشید و با پول آن خراش عمیقی به آسمان دهید.
آبم را بفروشید و ماشین های آخرین مدل بخرید ، کارون را آسفالت کنید و بروی آن بزرگراها بسازید آنگاه با ماشین هاتان ویراژ دهید و زباله هایتان را از پنجره بر روح ما بریزید.
چراغ های شهرمان را خاموش کنید، زنجیرها از کفتارها بگسلانید گذشته یمان را تکه تکه کنید چشمایمان را ببندید و آنگاه به ما بگوئید رومی ، عرب ، خیلی خوش ...
پوزخند می زنم به این بازی بی مزه و لوس روزگار
تا همین ده سال پیش که من با پشتکار و جدیت فراوان به دوستان و اطرافیانم به خصوص خانمها توصیه می کردم خود انسانهایی صاحب اندیشه و از نظر فکری مستقل باشید و تصور نکنید تمام سرنوشت شما باید با اراده ی همسر رقم بخوره به ما می خندیدن و می گفتن ندا در تخیلات زندگی می کنی ، واقعیت چیز دیگریست مردها دوست دارن ما مثل جا سوئیچی بهشون آویزون باشیم ، مردها از زن مستقل می ترسند و هزاران اراجیف دیگر و بسیاری از آقایانی که از این عقیده سواستفاده کردن و معنای واقعی آزادی را نادیده گرفتن ...
حال بعد از گذشت سالها که هزینه های زیادی پرداخت کردم و لطمات روحی بسیاری خوردم تبدیل شدم به زنی بدبین و فوق العاده حساس که این حساسیت و بدبینی ، آزادی دیگران در معرض خطر قرار می ده و دوستانی که گذشته خود را فراموش کردن به من می گوین ندا تو خیلی حساسی مردها دوست ندارن کنترل بشن تو باید اعتماد کنی ، مردها خوششون نمیاد زنی بهشون مثه جا سوئیچی بچسبه و ...
دردم می آید گویی به تمسخر مرا گرفته اند ، عصبانی می شوم و آنها می گوین چقدر کم ظرفیتی ... باز خداوند را شکر که آنها این همه باظرفیت و روشنفکر هستند.
دلم می خواهد از میان این همه بگذرم دلم می خواهد از میان این همه همهمه بگذرم
دوستان خوبم ممنون که همیشه به فکر من هستید
تو وبلاگ نویسی کم کار شدم اما تو نوشتن نه
قول می دم در اولین فرصت نوشته هامو منتشر کنم