فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

در حاشیه یک پیاده روی

از پشت میز نشستن و درس خواندن خسته شدم  ، کمرم درد گرفته و کمی هم ضعف کردم ، تصمیم می گیرم لب آب برم کمی قدم بزنم و موسیقی گوش بدم. 

به حاشیه کارون زیبا می روم که امواجش زیر پرتو خورشید می درخشد و رنگ آب خاکستری است. جایی که قدم می زنم زمانی زیر آب بود ، از اینکه می بینم عرض رودخانه روز به روز کمتر می شود قلبم درد می گیرد.چشم به پسر و دختری می افتد که بوسه ای طولانی از هم می گیرند بعد از آن می خندند شاید به این دلیل باشد که این تجربه برای آنها تازگی دارد ، من هم می خندم. تصویری که دیدیم با موسیقی که از هندزفری موبایلم می شنیدم هماهنگی داشت اما مکانی که در آن قدم می زنم چی ؟    

   

 

فضایی پر از زباله...  

  

 

    

   

     

  

    

    

 

    

     

  

    

    

     

 

 

تصویر یک دختر و پسر که یکدیگر در کنار یک رودخانه کهن و زیبا که امواجش در زیر پرتو آفتاب می درخشد و رنگ آب خاکستری است و سراسر انباشته از زباله است، می بوسند ، تا ابد در ذهنم حک می شود. 

 

الهه ی آب را می بینم که در خود فرو رفته و درمانده  است. الهه ای که اینچنین آلوده شده است دیگر چگونه می تواند به مانند روزگاران کهن قلب عشاق را به پاکی و صداقت مطهر سازد .  

 

من هم احساس درماندگی می کنم. تنها کاری که می کنم چند عکس می گیرم و این مطلب را می نویسم و به کتابخانه برمی  گردم چون ساعتی از ظهر را بیرون بودم تمام کتابخانه را تار و تیره  می بینم.

نظرات 11 + ارسال نظر
علی اکبر چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ب.ظ http://hamshahrijavan.blogsky.com

سلام خانوم دوست دار محیط زیست مخصوصا
چطوری؟
به کلی ما رو هم هوایی کردی ... که قدمی بزنیم در کنار رودخانه

این جا هم رودخانه هاش و حاشیه هاش دست کم از کارون شما نداره و همه جا ژر است از زباله .... چه کار باید بکنیم .. البته من تو این عکسهای هنرمندانه شما سطل زباله ای نمی بینم و خوب همین باعث بوجود اومدن این وع شده و البته نمی شه بی فرهنگی ادمهای بی تربیت روهم دست کم گرفت ...
ممنون بابت این پست دلسوزانه و اکنده از عشق به طبیعت .. اما کو گوش شنوا و چشم بینا

موفق باشی

دوست عزیز مطلب را با دقت نخوندید اینجا قبلا زیر آب بوده برای همین سطل زباله نداره

حکیمه پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ق.ظ http://www.hakimehzafari.blogsky.com

چه خوب نوشتی و متاثرم کردی ندا...

منصور پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ق.ظ

سلام،
اول اینکه واووو...
یک گزارش رمانتیک با باری سنگین در نهایت سادگی‌. آفرین! ‌ای کاش دوستان وبلاگنویس اونو در وبلاگشون لینک کنند تا تعداد بیشتری ازش استفاده کنند.
دوم اینکه خوشحالم از اینکه پیاده‌روی میکنی‌.
خوشحالم از اینکه کارون هنوز هم آب داره.
سوم اینکه من توی دلت نیستم اما اطمینان دارم که چیزی، چیز که چه عرض کنم، چیزهایی‌ هست که حتما دوست نداری، مثل همین زباله‌ها.
موفق باشی‌

یه دوست پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ق.ظ

سلام-غم مخور.متاسفانه همه جای ایران این گونس.پس شهرهای دیگه و کنار رودخانه و دریاهای ایران نرفتی! بعد میبینی که همه جا همینجوریه.جسارت نباشه به هیچکس همه مسئولین بی لیاقتند.فکر بخوربخور خودشونن. این موضوع تو جای بحث داره.جاذبه گردشگری و توریستی ایران هر سال افت میکنه در حالی که کشورهای خارجی جذب میکنند و فوج فوج مردم به دیدنی های پوچ اروپا و در واقع غیر از ایران میروند.در صورتی که باستانی و اصیل ترین و قدیمی ترین با قدمت ترین و با فرهنگ ترین و................. خیلی خیلی مورد های دیگر دیدنی و .... وهای دیگر.......در ایران هست که هیچ جا نیست.

فردین کوراوند پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ب.ظ http://fardinkooravand.persianblog.ir/

به استناد شعر رضا بختیاری اصل:
کارون را آسفالت کنید لطفا!

خودت میدونی شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:36 ب.ظ

سلام
ندانسته نابود می کنیم این زیبای خفته بر خاک خوزستان را.
کاش چند تا عکس از ورود فاضلابهای شهری به رودخونه رو هم ثبت می کردی . البته خدا کنه با این بارندگی آب بالا بیاد و اینا رو با خودش ببره شاید کمی محیط تغییر کنه اما با بی فرهنگی چیکار کنیم؟
یه سخن کوچولو هم با علی اکبر داشتم..... برادر جان تایر رو که دیگه توی سطل زباله نمیشه انداخت .
تازه بر فرض مردم آشغال می ریزند خب شهرداری و حفاظت محیط زیست کارشون چیه ؟ یه تیم منسجم میتونه زباله های کارون و ساماندهی کنه.
کو آدم دلسوز......
موفق باشی

علی اکبر شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:13 ب.ظ http://hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
من انقدر مجذوب عکسهای هنرمندانه شما شدم که بالکل مطلب رو نصفه و نیمه خوانده و همین امر باعث قضاوتی زود از من درباره کارون و حواشیح ان شد .. عذر بنده را بپذیرید...

یه دوست دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 ق.ظ

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
این چه حرفیه؟البته درسته یه کوچولو سرمون شلوغه اما دلیل نمیشه که نیاین پیشمون/دفعه ی بعد که تشریف اوردید می بینمتون
با احترام

سینا سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:10 ب.ظ http://omide-ma.blogsky.com

حرف محیط زیست رو که می زنی داغ منم تازه میشه.چقدر شاعران ما در مورد شب های کارون شعر گفتن.......مشکلات زیست محیطی یکی از وجه مشترکات تمام شهرهای ایران هستش.
همیشه موفق و سلامت باشی

مرتضی منصوری یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:02 ب.ظ http://ahvazteatr.blogfa.com

سلام
مرسی از این که سر زدید...
من نمایشنامه سمفونی کارون رو نوشتم...

من سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 ق.ظ

چیزی میشه گفت؟ فکر میکنم فقط میتونیم افسوس بخوریم و هر شب بریم دعا کنیم!!!! یاد گرفتیم کاری اگر هم میتونی انجام بدی بازم بجای عمل کردن بریم دعا بکنیم و سینه بزنیم!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد