دیروز دو نفر آمدند و در ویترین خانه ی پدریم مرا به تماشا نشستند و در حالیکه موزی نیم خورده در بشقاب و یک علامت سوال بزرگ در ذهن من باقی گذاشتند ، رفتند... رفتند تا در بازار خانه های پدری به جستجوی خود ادامه دهند.
فروردین
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 ساعت 01:42 ب.ظ
سلام خوبی؟ خوب منظورتون چی بود؟ شما را به نظاره نشستند و هیچ نگفتند.. راستی ممنون تو که کامنت دونی من رو ترکوندی .. این رو داشته باش تا بعدا حسابی از خجالتت در بیام. حالا راستش رو بگو تو این ویترین خونه پدرتون چی هست که 2 نفر باید بیان به دیدنش؟
خودت میدونی
دوشنبه 10 اسفندماه سال 1388 ساعت 10:32 ق.ظ
به سلامتی. مبارکه. اگر شوشتری بودن میرن و پشت سرشون و نگاه نمیکنن.اما جالب بود ویترین خانه پدری به جان خودت کلی خندیدم. حتمن ۲ تا پیرزن شوشتری که با دیدن تار موهای تو و آرایش سبکت لب تعجب را گزیدند و با نک پنجه های چهار انگشت دست راست به صورت کوفتند که (مرده شور شوراش هنی دختره اما زیرابروبرداشته.) به سلامتی. اگه نیان الهی که اون موز کوفتشون بشه
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام
خوبی؟
خوب منظورتون چی بود؟ شما را به نظاره نشستند و هیچ نگفتند..
راستی ممنون تو که کامنت دونی من رو ترکوندی .. این رو داشته باش تا بعدا حسابی از خجالتت در بیام.
حالا راستش رو بگو تو این ویترین خونه پدرتون چی هست که 2 نفر باید بیان به دیدنش؟
به سلامتی. مبارکه. اگر شوشتری بودن میرن و پشت سرشون و نگاه نمیکنن.اما جالب بود ویترین خانه پدری به جان خودت کلی خندیدم. حتمن ۲ تا پیرزن شوشتری که با دیدن تار موهای تو و آرایش سبکت لب تعجب را گزیدند و با نک پنجه های چهار انگشت دست راست به صورت کوفتند که (مرده شور شوراش هنی دختره اما زیرابروبرداشته.) به سلامتی. اگه نیان الهی که اون موز کوفتشون بشه