یه قطار داغون و خراب که به هر چیزیش که دست می زنی می افته و هی برقش می ره .قطاری هی می ایسته و مطمئنا با تاخیر خواهد رسید و اسمش هست قطار لوکس در جه یک.و هم کوپهای هام یه پیرزن و شاید یه پیر دختر ساده و صمیمی.۳ دختر که بدون سلام نرسیده تختا رو باز کردن و خوابیدن.الان که این مطلب را می نویسم ساعت ۲۳:۳۰ شبه ۲۵ بهمنه و من که بدجوری حوصلم سر رفته منتظر صبح هستم.
فروردین
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 ساعت 05:30 ب.ظ