دلم می خواد برم ،برم یه جای دورکه کسی منو نشناسه تا کسی نتونه که منو پیدا کنه تا ادما تو بهت و ناباوری بمونند طوری که به خودشون بگن ندا کی اومد کی رفت.دلم می خواد یه بلایی سرم بیاد طوری که تو فلاکت و بدبختی بیوفتم تا حداقل ادما دلشون به حالم بسوزه ،تا دست از سرم بردارنو اینقدر منو شکنجه ندن خدا رو شکر که خدا سر جای حق نشسته هم رحیمه هم حکیم
فروردین
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 ساعت 12:14 ق.ظ
ندا جان خیلی متاسفم که چنین میبینم....ای کاش دردهای تو رو میتونستم بکشم رو کولم تا تو راحت شی.....به من سر بزنی خوشحال میشم...موفق باشی و شاد باش همیشه دوست خوبم
[ بدون نام ]
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 ساعت 03:52 ق.ظ
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ندا جان خیلی متاسفم که چنین میبینم....ای کاش دردهای تو رو میتونستم بکشم رو کولم تا تو راحت شی.....به من سر بزنی خوشحال میشم...موفق باشی و شاد باش همیشه دوست خوبم