-
حالا که برگشتم
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 08:40
حتما با خودتون گفتین این فروردینی افسرده شده ، نه بابا البته از دوری شما و وبلاگم افسرده شدم حالا که برگشتم خداحافظ افسردگی
-
قورباغه رو قورت دادم
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 08:37
یک اندیشمند گفته همون اول صبح قورباغتو قورت بده. قورت دادن این پایان نامه حدود یه ماهی وقت مارو گرفت. حالا که از این مرحله عبور کردیم باید خودمو آماده قورت دادن قورباغه های دیگه کنم صبحی نو قورباغه ای نو
-
بلاخره این لیسانس رو گرفتم
شنبه 24 مهرماه سال 1389 11:23
سلام جلسه دفاعیه من با عنوان طرح بهینه سازی موزه هنرهای معاصر اهواز در تاریخ 20 مهر 89 برگزار شد همه چیز به خوبی پیش رفت و کار من با استقبال استاد داور مواجه شد و با نمره 19:80 از رشته موزه داری فارغ تحصیل شدم.
-
پایان نامه
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 18:09
جلسه دفاعیه کارشناسی موزه داری موضوع : طرح بهینه سازی موزه هنرهای معاصر اهواز سه شنبه 20 مهر 89 ساعت 13 تهران میدان نیاوران ابتدای کاشانک خیابان نصیرآبادی مرکز آموزش عالی میراث فرهنگی حضور شما دوست عزیر سبب امتنان خاطر خواهد بود
-
قران هایی که بر سر نیزه شد
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 14:19
بعد از یکسال تلاش و مجاهدت دوستداران فرهنگ و هنر که سبب شد شهر اهواز با امکانات بسیار محدود و کارشکنی های افراد کج اندیش ، دارای موزه صاحب نام و با اهمیت در سطح کشور گردد و در اولین سال کاری اش توانست نمایشگاهای مهمی چون جشنواره بین المللی کاریکاتور ، دومین جشنواره تجسمی فجر (بخش عکس) و نمایشگاه انفرادی محسن وزیری...
-
هیچ راه دیگری نیست زندگی باید کرد ، باید بود
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 17:21
زمانی ابروان پر بود با گره ای سخت ، گره ای گویی که هیچوقت بازنخواهدشد و یک روز به خاطره اینکه نتوانستم ابروانم را پهن درست کنم عصبانی شدم و هم اکنون ابروانم نازک شده دوباره پر شده اند هر چند روفتن و آمدن دوباره ام هیچ ارتباطی به گره ابروانم ندارد با این حال سلام
-
این وبلاگ تا اطلاع ثانوی خاموش است،شاید تا فروردینی دیگر
شنبه 16 مردادماه سال 1389 11:53
پنج شنبه شب به یک نتیجه هولناک در مورد زندگی رسیدم... هولناک و درد ناک ، چندین ساعت گریه کردم آنقدر که معده دردم خوب شد اما قلبم گرفت و ازنفس افتادم. اون روز هیچ اتفاق خاصی نیافتاده بود. صبح رفتم موزه ، رئیس قبلی موزه اومده بود،کمی در مورد گذشته ها ودر مورد مسائلی چون ادامه تحصیل و کشورهای همسایه ی ایران حرف زدیم.در...
-
شما می دانید این مرد کیست؟
جمعه 15 مردادماه سال 1389 18:29
بعد از پایان تحصیلاتش برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت میکرد. تا اینکه زنی برای پرسش مسالهای که برایش پیش آمدهبود پیش وی میرود. از وی میپرسد که «فضلهی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشام بود، افتاده است، آیا روغن نجس است؟» مرد با وجود اینکه...
-
الینا در موزه
سهشنبه 12 مردادماه سال 1389 20:45
من امروز الینا رو با خودم بردم موزه در نهایت دایی احمد مهربون آمد و ما رو با خود به خانه برد.
-
این یه حرف خصوصیه رمزشو همون که خودش میدونه داره
دوشنبه 11 مردادماه سال 1389 23:45
-
اعترافات یک وبلاگنویس
دوشنبه 11 مردادماه سال 1389 23:43
می خوام اعتراف کنم این پست و چند تا پست قبلی رو زورکی نوشتم چه زمانهایی زورکی نمی نویسم : زمانی که خیلی خوشحالم وزمانی که خیلی ناراحتم چه زمانی هایی زورکی می نویسم : زمانی که معلوم نیست حالم خوبه یا حالم بده ، منظورم همون زمانهایی که با دو چشم شیشه ای جهان در برابرم عبور می کند. از طرفی چون موزه نمی روم ترسیدم مردم...
-
من هنوز هم منتظرم
دوشنبه 11 مردادماه سال 1389 01:31
می خواستم در مورد پست " من هنوزمنتظرم " یه چیزی بگم یعنی می خواستم یه چیزی بگم ولی نمی گم یعنی یه چیزی گفتم و یه چیزی نوشتم ولی نمی گم چون نمی خوام بعضی از دوستانم رو ناراحت کنم و بعضی دیگر را خوشحال خودم می دونم چی گفتم به هر حال هم زمانی آن نوشته را با تولد حضرت مهدی (ع) به فال نیک می گیرم. شهر خای است...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 00:13
همیشه فکر می کردم اگر زمان به حد کافی داشتم خیلی کار انجام می دادم مثلا: هر روز وبلاگم به روزمی کردم مطلب ترجمه می کردم پایان نامه ام تموم می کنم نوشته های نیمه کاره و ویرایش نشده نوشته های جدید طراحی و خیلی از کارهای دیگه اما این روزا که دیگه موزه نمی رم فقط وقت کشی میکنم. به قول یه دوست همیشه همینطوره
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مردادماه سال 1389 18:33
ما جنازه های بسیار به تاریخ بدهکاریم ... پسران بسیار و برادران بسیار ... و از بسیاری جنازه های در من است که این زن متعفن شده ... از بسیاری خون و بسیاری بسیارهای دیگر... دیگر به فتح نمی اندیشم با بسیارهای در من نارس.. / با بسیارهای در من نارس نه به دست می آیم و نه از دست می روم.... می روم خیابان هایم را به شهر دیگری...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مردادماه سال 1389 18:29
سلام متاسفانه به دلیل عوض کردن قالب وبلاگم تماس از راه صندوق پستی دچار اشکال شده بود که در حال حاضر این مشکل برطرف شده شما می توانید علاوه به گذاشتن نظرات خوبتون در قسمت درج نظر ،از طریق صندوق پستی بلاگ اسکای نیز با من در ارتباط باشید. برای استفاده از صندوق پستی بلاگ اسکای در منوی اصلی وبلاگ روی گزینه ی تماس با من...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مردادماه سال 1389 23:07
من هنوز منتظرم
-
سالروز مرگ احمد شاملو گرامی باد
شنبه 2 مردادماه سال 1389 21:48
سالروز مرگ احمد شاملو گرامی باد دهانت را می بویند. مبادا گفته باشی دوستت می دارم. دلت را می بویند... روزگار غریبی ست نازنین... و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند. عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد. در این بن بست کج و پیچ سرما آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروران می دارند. به اندیشیدن خطر مکن. روزگار غریبی ست...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مردادماه سال 1389 18:29
دلم سخت می سوزد برای خودم و همه ی پسر و دخترهای وطنم که هیچ آینده ایی پیش روی خود نمی بینند
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 12:47
" ای کاش آدمی میتوانست وطنش را با خود ببرد هر جا که میخواهد" داستا یوفسکی
-
کلاغ بی مزرعه
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 20:28
تنهایی پدر آدم را در می آورد... مادرم همیشه می گفت/ دختری که تا به حال زن نشده/زنی تا به حال مادر... شناسنامه اش نقص عضو می گیرد / تنش بوی کلاغی بی مزرعه مزرعه ... مزرعه تمثیل توست در آیه های مقدس مان قطعه از اشعار حکیمه ظفری
-
ملت خواب
شنبه 19 تیرماه سال 1389 00:08
می خواستم به این مرحوم داریوش کبیر پادشاه محترم دوره هخامنشی بگم: آخه عزیز دلم اینم حرف بود زدی " ای مردم بخوابید ما بیداریم " سر همین حرف این ملت یه عمر خوابیده و معلوم نیست ، بعضی هاشون می خوان چند قرن دیگه بیدار بشن مملکت ما رو آب می بره مردم ما رو خواب جناب داریوش کبیر خدا خودتون و پدر و مادرتونو بیامرزه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 تیرماه سال 1389 00:01
وبلاگ موزه مجازی ماسک بروز است.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 23:21
لذت می برم از اینکه ، موقعی که انتظارشو نداری غافلگیرت کنم
-
داستان تلخ مردهای سرزمین من
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 14:47
طاعون مرد سالاری شاید در نگاه اول خیلی از زن ها فکر می کنند مردها عامل عقب ماندگی آنها هستند .در ذهن آنها مردها موجوداتی غیر قابل اعتمادی هستند که عشق و خانواده در ذهن آنها مفهومی ندارد. علاقه ی آنها به بچه صرفا جهت تداوم نسل است نه علاقه آنها به زندگی و خیلی موارد دیگر... اما چرا اینچنین تصوری به وجود می آید. مگر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 18:33
جشن خام خواری شاد باد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 23:54
دلم یه جور عمیق گرفته دلم می خواد برگردم به گذشته به اون موقع که هجده نوزده ساله بودم ، اون موقع دلم می خواست خیلی چیزرو عوض کنم و به خیلی چیزها برسم اما نمی دونستم چطوری اما الان دیگه می دونم چطور می شه دنیا رو تغییر داد.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 09:02
جشن تیرگان مبارک باد
-
میان ماندن و رفتن راهی نیست
جمعه 11 تیرماه سال 1389 10:42
می خواهم بروم ، می خواهم بمانم چرا میان ماندن و رفتن راهی نیست درد اینست ، نه ماندن دردی را دوا می کند ، نه رفتن نمی خواهم نمی خواهم بروم و نه می خواهم می خواهم بمانم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 10:46
علت نوشتن این مطلب این است که یکی از دوستانم با عنوان عشق لرزه دریک کامنت ، خاطره ای رو برایم یاد آوری کرد. رفته بودیم نمایش عشق لرزه اثری از امانوئل اشمیت به کاگردانی سهراب سلیمی . بعد از تئاتر بیرون در خروجی تئاتر شهر به دوستم گفتم هیچ وقت توی عشق روشن فکر بازی درنیار.و من این را از روی تجربه گفتم. سنت و مدرنیته هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 خردادماه سال 1389 10:14
ما اشتباه می کنیم که از چراغ انتظار شکستن داریم شب سر انجام خودش می شکند سید علی صالحی