جان کلام،آنچه در میان بارو بنه سفر داریم: یک گل آبی ـ واژه آبی بر تخته سیاه کلاس مدرسه انگلیسی در تورنن ـ وساعت زمان آبی ـ آبی به مثابه یک رنگ روحانی ـ ویک سوارکار ـ واژه جنوبی AZUR است ؛آبی همچون یک رویا.
شاید این بتواند مسیر رنگهای خویشاوندو مکمل را،که بر اساس فلسفه ی بلوخ قابل درک است،نشان بدهد،رنگی که قابل رویت نیست اما در تاریکی منظری را می گشاید: ماوراء بنفش.
3.(می توان چنین نیز اندیشید که کسی تک نگاری آبی را به رشته تحریر کشیده باشد.)(ریلکه)
در تصاویر دوران قدیم ،آسمان منقوش وطلائی کنایه یی از قدرت و شکوه خدایی بود. اگر چه این آسمان باآسمان واقعی در تضاد است، از یک واقعیت وجودی دیگر خبر می دهد. با کشف پرسپکتیو در عصر رنسانس(نوزایی)،زمینه ی زرین تصاویر تبدیل به آبی شد.رنگ آبی به جای رنگ مقدس طلائی نشست و همزمان گستره وژرفای فضا را نیز وسعت افزون تری بخشید.وبدینسان ،عصر مزبور آسمانی آفرید که رنگ آن نمادصراحت و روشنی بود.ممکن است در راستای روند جایگزینی،رنگ آبی نشانه هایی از الهی بودن و شفافیت رنگ طلائی را داشته باشد.این را هم بگوییم که هم وزنی نمادین ـ مذهبی هر دو رنگ به گذشته های دور برمی گردد. بر روی موزاییکهای بیزانسی وهمچنین لعاب کاری های آن سامان،میتوان هاله های مقدس طلائی را که هنرمندانه با آبی تعویض شدهاند مشاهده کرد.راجع به این موضوع اندیشمندان بسیاری کار کرده اند.کنداکف،در رابطه با دگرگونی رنگ به نوعی به پیروزی نمادین آبی میرسد. هاله های مقدس فاتحان یا پیامبران(آری،انسانهای مجسم) طلائی اند؛برعکس،آبی اسمانی که شخصیتی نمادین نام گرفته،در ترجمه کاندیسکی مفهوم موجود زنده ی روحانی را دارد.(ادامه دارد)
نقطه آغاز هر حرکت در مجموعه ی فعالیتهای هنر است.در عین حال شکل نقطه با توجه به چهار وجهی که دارد ، معرف بسیاری از مفاهیم چهار جهت اصلی؛شمال،جنوب،شرق،غرب.چهار عنصر ؛آب ،باد،خاک،آتش.چها مرحله ازحیات؛تولد،زندگی،مرگ وبازگشت به سوی حق تعالی وبسیاری از مفاهیم دیگر است...نقطه اغاز تمام تصویر و تصور است.نیز این شعر حافظ به ذهن تبادر میشود،
عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
انسان ممکن است در هر جا و مکان ودر هر سن و موقعیتی کسی را ببیند وحس کند برایش متفاوت از دیگران است عشق در یک لحظه وحتی در یک نگاه اتفاق میافتد جایگاه عشق مغز است و قلب نیست به واقع هورمونی ترشح میشود که باعث بالا رفتن ضربان قلب میشود زمانی که انسان ها در یک نگاه عاشق میشوند این هورمون بلافاصله ترشح میشود.بعضی میگویند وصال مرگ عشق است ودلیل این حرف بتی است که از معشوقه میسازیم یا معشوق او خوب مطلق میشود ودر باورت نمی گنجدکه مثل یک آدم عادی 000 جورابش بو بدهد !! بعد از وصال او را مثل یک معجون می بینی معجونی از خوبی ها وبدی ها کم کم میتوانی خوبی های باطنی او را هم کشف کنی او حالا دیگر نه فرشته است ونه دیو مثل آدم های دنیای واقعی خاکستری است دیگر هاله عجیبی دور چهره اش نیست وتو میتوانی روی خطوط صورتش دقیق شوی تو میدانی چرا دوستش داری وعمیقا به او وابسته شده ای ممکن است از جانت هم برایش مایه بگذاری چون می دانی او هم برای تو از همه چیزش میگذرد وبرایش ارزش داری عدم حضورش در زندگی ات کاملا محسوس است این علاقه هرگز به نفرت بدل نخواهد شدشما لحظه های زیادی با هم بوده اید ودر هم حل شده اید
بهترین نوع عشق آن است که به دوست داشتن ختم شود این را دانشمندی میگوید که اسمش 000یادم نیست !!!
اما احتمالا شما هم بهخاطر دارید که دکتر علی شریعتی میگویند خدایا به هرآنکه دوستش میداری بیاموز که عشق برتر از زندگی وبه هرکه دوست تر می داری بیاموز که دوست داشتن برتر از عشق است
آنچه خواندید حاصل تجربیات ومطالعات شخصی من یعنی (ساحل) بود امیدوارم ازراهنمائی های شما دوستان عزیز هم بهره مند شوم