طعم خیس اندوه و اتفاق افتاده
یه آه خداحافظ ، یه فاجعه ی ساده
خالی شدم از رویا ، حسی منو از من برد
یه سایه شبیه من پشت پنجره پژمرد
ای معجزه ی خاموش
یه حادثه روشن شو
یه لحظه ، فقط یه آه ، هم جنس شکفتن شو
از روزن این کنج خاکستری پرپر
مشغول تماشای ویرون شدن من شو
برگرد به برگشتن ، از فاصله دورم کن...
یه خاطره با من باش ، یه گریه غرورم کن
از گرگر بی رحم... این تجربه ی من سوز
پرواز رهایی باش، به ضیافت دیروز
به کوچه که پیوستی ، شهر از تو لبالب شد
لحظه آخر لحظه ، شب عاقبت شب شد
آغوش جهان رو به دلشوره شتابان بود
راهی شدنت حرف نقطه چین پایان بود.