سالروز مرگ احمد شاملو گرامی باد
دهانت را می بویند.
مبادا گفته باشی دوستت می دارم.
دلت را می بویند...
روزگار غریبی ست نازنین...
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد.
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را
به سوخت بار سرود و شعر فروران می دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگار غریبی ست نازنین.
آن که بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد.
آنک قصابانند
بر گذر گاه مستقر
با کنده و ساطوری خون آلود.
روزگار غریبی ست نازنین.
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد.
کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی ست نازنین.
ابلیس پیروز مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته ست.
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد.
سلام
خوبی؟
خدا رحمتش کنه .. شعرهاش همیشه دلنشینند ..
این شعر هم زیبا بود و با صدای داریوش هم شنیدنی تر ..
موفق باشی