فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

از قدیم گفتند در دروازه رو می شه بست دهن مردم رو نه

در حال حاضر دهن هیچکس رو نمیشه بست مگر دهن فیلمساز و هنرمند و نویسنده

گل گرفتن دهن این جماعت نه تنها بد نیست خیلی هم ملس است و از نشانه آزادی اندیشه در جامعه است

مثلا این همه در انتخابات 88 هر چه مردم به خیابان ریختند و داد زدن و کشته شدن دولت کوتاه که نیومد هیچ ... تازه همین را کرده چماق و رو سر ملت می کوبد

این همه تجمع  خیابانی برای آب کارون اتفاق افتاد اخر جناب رییس جمهور تشریف اوردن اهواز که بعله انتقال آب کارون جهت تامین آب شرب است... یعنی همه آن اعتراضات هیچ ...

اما سریعا در مورد اعتراض به فیلم رستاخیز و سریال سرزمین کهن پاسخ داده شد و اصلا هیچ وقت نمیشد این همه ملس حال فیلمسازا رو گرفت... و البته باید همین طور باشد. چون هر چه بگوید به یک نفر بر می خورد.

مثلا اینکه مدیران دزدی می کنند اساسا چیز بدی هم نیست و به کسی هم برنمی خورد... اگر مدیری دزدی نکنه که نمیشود اسمش را گذاشت مدیر ... و اصلا جای اعتراض ندارد ... افرادی هم اعتراض می کنند احتمالا خیلی دلشون خوشه.

و اینکه یک عده بی سواد صندلی ها را اشغال کردند و قشر متخصص بیرون گود ایستاده یا باید برود خارج از کشور و در درد خودش هم بمیرد ... این هم یک چیز عادی است و اصلا جای بحث ندارد. و خیلی چیزهای دیگر.

 

یک سریال و تجمع های اعتراضی

اقوام بختیاری نسبت به سریال سرزمین کهن اقدام به برگزاری تجمع و تظاهرات کردند . هر چه سعی می کنم نمی توانم به این حرکات خوشبین باشم و نمی توانم آن را نشانه رشد و آگاهی مردم بدانم .

اگر شخصی چون کمال تبریزی قسمتی از تاریخ را می سازد وظیفه دارد برای آنچه که به تصویر می کشد مستندات ارائه دهد . اگر عده ای عقیده دارند تاریخ تحریف شده است آن ها هم باید مستندات ارائه دهد ... این مستندات می تواند در مطبوعات یا در جلسه نقد سریال یا در نشست های  صدا و سیما در زمینه تاریخ پخش می کند ارائه شود. پس معنی این صف کشی های خیابانی چیست؟

اقوام بختیاری صاحب نماینده هستند و نمایندگان آنها در مجلس تریبون دارند و تا انجا که می دانم آنها اعتراض خود را اعلام کرده اند.

به هر شکلی که نگاه کنی به این صف کشی ها و تجمع ها نمی توان خوشبین بود .

اینکه  هر بار به هر دلیلی دهن یک هنرمند یک فیلمساز یک نویسنده بسته شود . هر چه بگوید چه درست چه غلط عده ای با صف کشی بخواهند دهنش را ببندند این هم معنای مثبتی ندارد.

روشن ترین معنایش برای من اینست دستهایی می خواهند خیابان های ایران را به کارزار جنگ های قومیتی تبدیل کنند.

ما عشق را درنمی‌یابیم

تو که می‌فهمی ری‌را ....
ما عشق را درنمی‌یابیم
همچون گُل ... که عطرِ خویش را

سید علی صالحی

چند شعر از ریلکه با ترجمه فرشته وزیری نسب


تویی که به تو نمی گویم، که شبها 
غرق در اشک کنارت می خوابم. 
تویی که وجودت خسته ام می کند، 
همچون باری،
تویی، که به من نمی گویی،
که به خاطر من بیدار مانده ای. 
چطور بگوییم؟ 
وقتی این حس پر شکوه را 
به جای فرو نشاندن 
در خود غرق می کنیم؟

________________________
به عاشقان نگاه کن،
به محض اینکه به عشق اعتراف می کنند. 
به دروغ گفتن می افتند.
_________________________
وجودت مرا تنها تر می کند،
به نظرم می آید که با منی،
کمی هستی و بعد خش خشی می شوی،
یا عطری که بر جا نمی ماند. 
هیچ چیز در آغوشم نمی ماند، همه چیز از دست می رود.
تو، تو اما همیشه دوباره زاده می شوی. 
چون هرگز نمی توانم از رفتن بازت بدارم،
تنگ در برت می گیرم. 

استبداد گذشته

بعضی از خاطرات و حوادث گذشته مارا رنج می دهند و به نوعی بر قلب ما سنگینی می کنند. امکان دارد در گذشته دچار فقر روحی و یا مادی زیادی بوده ایم  یا انکه حادثه ای غم انگیز ، مارا دچار خسران زیادی کرده باشد.

بعضی ها هم طور دیگری هستند گذشته را تابوی خود کرده اند و مدام به آن می نازند و به ان افتخار می کنند و در رویای گذشته به سر می برند.

 به هر صورت ... به نظر می رسد ما به نوعی اسیر استبداد گذشته باشیم از نظر شما 


ابزار خلاصی از استبداد گذشته چیست؟

مدیریت فرهنگی و هنرمندان واقعی

یک. واقعا نمی دانم اسم بعضی ها را چه بگذارم؟ دوستی چه خوب گفت :یک عده هنربند هستند نه هنرمند یعنی اینکه خودشان را به هنر بند کرده اند. نمی دانم چرا وارد وادی هنر شده اند ؟ اینان اگر وارد بازار کیف کفش می شدند سهم بیشتری از زندگی می بردند.افرادی که هیچ گونه بینشی در هنر ندارند. این قلمبه گویان متوهم که ید طولانی در هوچی گری دارند چنان غبار تیره ای به هوا پراکنده اند که چشم مردمی را بر حقیقت هنر و واقعیت یک هنرمند کور کرده است.

 

دو. و مدیریت فرهنگی ما که یک بدبختی بزرگتر است. به چشم خود دیده ام اغلب اینان چه کسانی هستند ؟ عده ای آویزان فرصت طلب که به پاچه مدیران می چسبن و خوش خدمتی می کنند و مدیران محترم که نمی دانند این بی مایگان آویزان را چه کنند اینان در پست های فرهنگی می گمارند.افرادی که هیچ نسبتی با هنر ندارند. یاد دوران دبیرستان می افتم که هر شاگرد کودن و تنبلی را به هنرستان می فرستادن.

 

و در نهایت هنرمندان واقعی که در این وانفسا گم شده اند و صدایی از آنان به گوش نمی رسد چه کسانی هستند؟

شاید چند نشریه خاص یا متخصص شما را در این برداشت کمک می کند که اهل تئاتر موجوداتی هستند که دیر می خوابند و زود زن طلاق می دهند. من با گفتن این نکته شمارا مایوس خواهم کرد که تئاتر از این هم پیش پا افتاده تر است و طلاق در آنجا کمتر اتفاق می افتد تا در بافندگی و چغندر کاری و روزنامه نویسی .فقط وقتی که میان هنرپیشگان اتفاق می افتد لزوما صحبتش بیشتر است. یعنی مردم به اسرار دل سارا برنارد هنرپیشه (هنرمند شهیر فرانسه در قرن 19) علاقه مند ترند تا به رموز دل فلان کارخانه دار.



آلبر کامو در کتاب تعهد اهل قلم ترجمه مصطفی رحیمی

برگرفته از کتاب الفبای تئاتر نازنین دادوار نشر افراز