فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

بدون دعوت آمده ایم 

هفتصد نفر 

از هر سو

از آنجا که دیگر بادی نمی وزد

از آسیابهایی که آهسته آرد می کنند

و از کنار بخاریهایی که به اصطلاح 

دیگر سگ هم بدان پناه نمی برد

و ترا ناگهانی و یک شبه دیدیم

مخزن نفت

دیروز تو اینجا نبودی

ولی امروز تنها تو هستی

به سویش بشتابید همه

شما که شاخه ای را می برید که بر رویش نشسته اید ، زحمتکشان

خداوند دوباره به صورت مخزن نفت آمده است

ای زشت رو

تو از همه ما زیباتری

به ما ستم کن ای واقعیت

من ما را بی فروغ کن 

مارا اشتراکی کن

نه آنطور که ما می خواهیم 

بلکه آنطور که تو می خواهی 

ترا نه از عاج ساخته اند

نه از چوب قیمتی

بلکه از آهن 

عالی عالی عالی 

ای به ظاهر کم

تو را نمی شود ندید

تو بی نهایت نیستی

بلکه هفت متر ارتفاع داری

درونت مخزن الاسرار نیست

بلکه مملو از نفت است

و تو با ما  

نه با نیت خوب

نه ناشناخته 

بلکه با حساب رفتار می کنی 

برای تو سبزه چه ارزشی دارد

تو رویش نشسته ای 

جایی که چمن بود

اکنون تو نشسته ای  مخزن نفت

و برای تو احساس هیچ است

پس به دادمان برس

و به نام الکتروفیکاسیون و عقل و آمار 

مارا از رنج روح رهایی بخش 

 

برتولد برشت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد